یکی از موانعی که در مسیر داشتن ذهنی پویا و منعطف وجود دارد و آدام گرانت در کتاب دوباره فکر کن بهخوبی به آن اشاره میکند، گره زدن شخصیت فردی به باورها، عقاید و ایدئولوژیهایمان است. رویکردی که باعث میشود حتی فکر کردن به اشتباه یا دچار نقص بودن این باورها، عقاید و ایدئولوژیها، عملاً برایمان غیرممکن یا بسیار آزاردهنده باشد. در حالی که میتوانیم با تغییر رویکرد در تعریف شخصیت خودمان، به راحتی بر این مشکل فائق آییم. آدام گرانت این مشکل و راهحل غلبه بر آن را اینطور توضیح میدهد:
احتمالاً دوست ندارید نزد پزشکی بروید که هویتش «لوبوتومیست حرفهای» باشد، فرزندانتان را نرد معلمی نمیفرستید که هویتش «متخصص تنبیه بدنی» است، یا در شهری زندگی نمیکنید که رییس پلیسش را با هویت «بگیر و ببند» بشناسند. اما روزی روزگاری تمامی این رویکردها منطقی و کارآمد بودند.
اکثر ما عادت کردهایم خود را در قالب باورها، ایدهها و ایدئولوژیهایمان تعریف کنیم. اما ناتوانیمان در تطبیق ذهنیتمان با تغییرات دنیا و تکامل دانش مشکلساز خواهد شد. امکان دارد عقایدمان آنقدر مقدس شوند که حتی فکر اشتباه بودن آن عقاید هم عصبانیمان میکند و ضمیر دیکتاتورمان وارد عمل میشود تا استدلالهای مخالف را فرو بنشاند، با هرگونه شواهد مغایر مقابله کند و راه یادگیری را ببندد.
شخصیت شما باید مبتنی بر ارزشهایتان باشد نه چیزهایی که به آنها باور دارید. ارزشها همان اصول کلیدی زندگی شما هستند و میتوانند شامل تعالی و سخاوت، آزادی و انصاف، یا امنیت و صداقت باشند. پایهگذاری هویت بر اساس این اصول، اجازه میدهد تا با ذهنی باز به دنبال بهترین راههای پیشبرد آنها باشید. پزشکی میخواهید که هویت او حفاظت از سلامت شما باشد، معلمی که هویت او کمک به یادگیری دانشآموزان است و رئیس پلیسی که هویت خود را ارتقای امنیت و عدالت میداند. وقتی خود را نه بر اساس عقاید بلکه بر اساس ارزشهایتان تعریف کنید، انعطافپذیری لازم را خواهید داشت تا در صورت مشاهدهی شواهد جدید، رویکردهایتان را به روز کنید.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: