رابین هانسن و کوین سیملر نویسندگان کتاب فیل درون مغز به چهار دسته از تحقیقات اشاره میکنند که بر اساس آن انسانها بیش از آنچه فکر میکنند با خویشتن غریبهاند و مغز کارهایی انجام میدهد و تصمیماتی میگیرد که انسان چندان اشراف و کنترلی بر آنها ندارد.
در ادامه اشارهای میکنم به این چهار دسته تحقیقات:
میکروجامعهشناسی
کافیست ما به عمق و پیچیدگی برخورد و تعامل خودمان با دیگران زمانی که به شکلی حضوری و چشم در چشم با آنان در ارتباط هستیم توجه کنیم. اینکه ما چقدر کمتر از آن حدی که انتظار داریم به شکلی آگاهانه و هشیارانه آنچه را در حال رخ دادن هست کنترل میکنیم. لبخند زدنها، خجالت کشیدنها، اشکهایی که جاری میشوند، تماس چشمی و زبان بدن همگی خیلی کمتر از آنچه ما فکر میکنیم با اختیار و اراده ما انجام میشوند. در حقیقت ما دروننگری و آگاهی خیلی کمی نسبت به این رفتارها داریم و بخش زیادی از آنها تحت کنترل خودمان نیست و به شکلی ناخودآگاه انجام میشوند.
وقتی ما اضطراب این را داریم که چه بگوییم، مغزمان شروع میکند به مدیریت لبخند زدن، بروز علائم چهره و یا تصمیم به نگه داشتن یا قطع تماس چشمی دقیقاً در زمانی که نیاز به این کار هست. در کنار اینها، توجه به قلمرو ارتباطی، شرایط اجتماعی و همچنین جایگاه خودمان و در نهایت نشان دادن مناسبترین عکسالعمل به شکلی ناخودآگاه اتفاق میافتد.
روانشناسی شناختی و اجتماعی
مطالعه سوگیریهای ذهنی در سالهای اخیر بلوغ چشمگیری یافته است. ما اکنون بیش از قبل به گمراهی و خطاهای ذهنی خودمان اشراف پیدا کردهایم. در واقع مغز به شکلی عمدی برخی اطلاعات را از ما پنهان میکند تا فشارها و تنشها روی ما را تا حد ممکن کاهش دهد. در هر مرحله از دریافت و پردازش اطلاعات از سوگیری در دریافت و پردازش اطلاعات گرفته تا سازماندهی آن حول منطق اشتباه و خطا در به خاطر سپاری و ارائه به دیگران، مغز به شکلی پیوسته در تلاش برای تحریف اطلاعات است تا بتواند به آن هدف معمولی که همان بیشازحد بهتر به نظر رسیدن شرایط است دست یابد. تمامی این تلاشها به خطای ما در نگاه به درون خودمان منجر میشود.
ما انسانها آنقدری که تظاهر میکنیم ذهن خودمان را نمیشناسیم. ترجیح میدهیم به قیمت کمی خودفریبی، کیک شکلاتیمان را بخوریم و به سایر ترجیحات خودمان برسیم بدون اینکه به علایقمان اعتراف کنیم و آنها را به صراحت بیان نماییم.
انسان بهعنوان یک نخستی
بشر یکی از نخستیهاست بهخصوص از نوع میمونها. در واقع انسان نوع اصلاحشدهای از میمونهاست و وقتی گروههای نخستی مورد مطالعه قرار میگیرند رفتارهای ماکیاولیایی متعددی همچون نمایشهای جنسی، تسلط و تسلیم، نمایش تناسب اندام و اقدامات سیاسی مشاهده میشود؛ اما وقتی از ما پرسیده میشود که چرا آن مدل خاص ماشین را خریدیم یا چرا رابطهای را قطع کردیم، تمام تلاش خودمان را به کار میبندیم تا با ارائه دلایلی منطقی و عامهپسند، انگیزههای واقعی خودمان را پنهان کنیم. ما انسانها به هیچ قیمتی حاضر نیستیم بپذیریم و به دیگران اعلام کنیم که چنین رفتارهایی را به خاطر شوآف یا منافع سیاسی و بر پایه انگیزههایی مشابه انگیزههای یک گونه حیوان رقابتی انجام میدهیم.
معماهای گیجکننده اقتصادی
وقتی مؤسسات و سازمانهای اجتماعی مختلف همچون مؤسسات درمانی، آموزشی، سیاسی، خیریهای، مذهبی، خبری و … مورد مطالعه قرار میگیرند، مشاهده میشود که بسیاری از آنها به شکلی مداوم از اهداف اصلی خود دور میافتند و اصلاً در جهت آن مقاصد بیانشده حرکت نمیکنند. در بسیاری از موارد این اتفاق به خاطر شکستهای رخداده در روند اجرایی است؛ اما در عمل مؤسسات طوری رفتار میکنند که گویی برای دستیابی به اهداف پذیرفتهشده دیگری شکل گرفتهاند. برای مثال مدارس را در نظر بگیرید. احتمالاً همه موافق باشند که مدارس برای آموزش مهارتها و دانش کاربردی شکل گرفتهاند. در حالی که بسیاری از دانشآموزان بخش زیادی از آنچه را که به آنان تدریس میشود، یاد نمیگیرند و آن چیزی هم که یاد میگیرند برایشان چندان مفید نیست.
علاوه بر این، تحقیقات زیادی نشانگر آن هستند که مدارس نهتنها در جهت اهداف تعیینشده اولیه حرکت نمیکنند بلکه مانع از تحقق آن اهداف در روند زندگی عادی دانشآموزان هم هستند. الزاماتی همچون بیداری صبح زود دانشآموزان و آزمونهای متعدد در عمل باعث ایجاد اختلال در فرایند رشد و یادگیری کودکان میشود.
با توجه به موارد اشارهشده میتوان به این موضوع پی برد که ما بهعنوان انسان چه در جامعه و چه در خلوت خودمان، پیوسته در حال اقدام بر اساس یک سری انگیزههای پنهان درونی هستیم. نویسندگان کتاب فیل درون مغز تلاش کردهاند این انگیزهها و ترجیحات را در ابعاد مختلف زندگی مورد کنکاش قرار دهند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | فیل درون مغز اثر کوین سیملر و رابین هنسن