ارتباطات کلامی دونفره پرتکرارترین نوع ارتباطات در تعاملات روزانه ماست که ممکن است به هر شکلی باشد و در عمل سهم اصلی شناخت ما از دنیای اطرافمان را شکل میدهد. شناختهایی همچون شناختمان از دیگران، از پدیدهها و اتفاقاتی که گاهوبیگاه رخ میدهند و … . همین موضوع باعث شده این شکل از ارتباطات به منبع اصلی برای شکلگیری باورها و عقاید ما تبدیل شوند.
اما یک ارتباط دونفره زمانی ایدهآلترین شکل ممکن را به خود خواهد گرفت که یک ارتباط دوطرفه باشد. در این صورت طرفینِ ارتباط حسابی از این تعامل اطلاعات لذت برده و خلأهای روحی و اطلاعاتی خود را تا حدودی پر خواهند کرد؛ اما برای دوطرفه بودن ارتباط، هم شنونده باید متقاعد شود که آن مطلبی که فرد مقابل قصد ارائه آن را دارد، ارزش کافی برای شنیدن دارد و هم فرد گوینده باید حواسش جمع باشد که محتوا و نحوه ارائه مطلب بهاندازه کافی جذاب و برای فرد مقابل شنیدنی باشد.
تمامی این تمایلات افراد را به سمت داستانگویی سوق میدهند. چون انسانها بدون استثنا عاشق داستان گفتن و داستان شنیدن هستند. از طرفی بهخاطرسپردن داستان هم برای افراد بسیار آسانتر از بهخاطرسپاری یک سری دادهها و اطلاعات صِرف است. به همین دلیل بخش بزرگی از اطلاعات ذهنی ما در مورد اتفاقات، علوم مختلف و خصوصیات افراد به شکل داستان در ذهنمان ذخیره میشوند.
از طرفی با توجه به محدودیت حافظه بشری و علاقه انسان به خلاصه و کوتاه کردن اطلاعات دریافتی و جذابیت لُبِ کلام برای افراد، بخش بزرگی از اطلاعات خودبهخود و شاید بهصورت ناخودآگاه حذف میشوند. این فرایند در هنگام انتقال اطلاعات در مرحله بعدی و از ذهن یک فرد به ذهن فرد سوم دوباره تکرار میشود و همین کم یا زیاد شدنها پیدرپی باعث میشوند که ما پیوسته در ارتباطات – احتمالاً به شکلی ناخواسته – دچار تحریف شویم.
باوجود اتفاق افتادن چنین تحریفاتی ما همچنان وزن بسیار بالایی به گفتههای شفاهی افراد و همچنین اطلاعاتی که در حین تعاملات دونفره اتفاق میافتد قائل هستیم.
بارزترین نمونه این نوع تحریفات را میتوان در برچسب زدن افراد به دیگران و همچنین توصیف جنبههای خاصی از شخصیت افراد به شکلی برجسته در هنگام ارائه اطلاعات شاهد بود. بهطوریکه گاهی وقتی با شخصی مواجه میشویم که قبلاً دوستی او را برایمان توصیف کرده و از ویژگیهای اخلاقی و رفتاریاش گفته، ناخودآگاه جا میخوریم و از وجود این حجم از تفاوت و اختلاف میان توصیف و واقعیت شگفتزده میشویم.
ازاینرو بهتر است علاوه بر اینکه بیشازپیش حواسمان به چنین تحریفهای ذهنی که ناخودآگاه انجام میگیرند باشد، بلکه شاید بد نباشد با افزایش تعداد و اعتبار منابع یادگیری و کسب اطلاعات، تا حدی مانع از بروز خطاهای مختلف در شناخت دنیای اطرافمان شویم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
داوریهای بدیل و دو پیشنیاز اساسی تفکر نقادانه