پایان یادگیری یا آغاز یادگیری؟

به نظر می‌رسد ذهن ما هم همچون جسممان، نیاز به تنفس هوایی تمیز، انجام فعالیت‌هایی سالم و اصولی و تحت فشار قرار گرفتن‌های دوره‌ای برای تقویت و بهبود عملکرد خویش داشته باشد. این اصل فراتر از دسته‌بندی‌های جنسیتی، طبقاتی، تحصیلاتی و نژادیست.

اما مشکل آنجاست که آشنایی انسان‌ها با فعالیت‌های جدی ذهنی و تلاش برای یادگیری معمولاً با سیستم نه چندان اصولی آموزشی و با فشار انگیزه‌های خارجی رخ می‌دهد. از آنجایی که ذهن انسان در سال‌های کودکی و نوجوانی بسیار فعال‌تر و در نتیجه یادگیری اثربخش‌تر و ماندگارتر است، تمامی این فشارها و تلاش‌ها که بدون تمایل درونی صورت می‌گیرند، به خاطراتی ناخوشایند تبدیل می‌شوند.

از سویی همین اتفاقات در همان سال‌های ابتدایی زندگی، ذهنیت و تلقی ما را از یادگیری و مطالعه شکل می‌دهند و باعث عدم تمایل انسان‌ها برای یادگیری و مطالعه در سال‌های بعدی می‌شوند؛ در حالی که پایان تحصیلات اجباری و با انگیزه‌ها و اهداف خارجی بایستی شروعی باشد برای آغاز یادگیری اختیاری و با انگیزه‌ها و اهداف درونی برای رسیدن به ذهنی بازتر و آزادی بیشتر.

کسانی که در چنین مسیری قرار نمی‌گیرند، معمولاً هیچ‌وقت به آن آزادی ذهنی و فکری مطلوب خود دست نمی‌یابند و همواره تحت تأثیر عقاید و افکار دوستان، خویشان، رسانه‌ها و تلویزیون هر کدام که اثرگذاری بیشتری بر ذهن او داشته باشد، قرار می‌گیرند و این همان نداشتن آزادی فکری و در نهایت آزادی در عمل و تصمیم است.

حقیقتاً هر آن کسی که بعد از اتمام تحصیلات رسمی و فارغ از نمره و مدرک به دنبال یادگیری و بهبود مهارت‌ها و افزایش معلومات و دانسته‌های خویشتن جدا از آنچه در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی گفته می‌شود، نباشد، بی‌شک خود را از لذتی عمیق و زندگی معنادار و آزاد با اتکا به تشخیص و تصمیم فردی محروم ساخته. چنین فردی اگر طعم این لذت عمیق و آزادی انتخاب را نچشد، شاید تا آخر عمر خویش نتواند محدود بودن و محروم شدن خود از بسیاری از خوشی‌های عمیق در دسترس را متوجه شود.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

تجربه های تجربه نشده

جبران بیش از حد

مهارتی که دست کم گرفته شده است

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *