به نظر میرسد ذهن ما هم همچون جسممان، نیاز به تنفس هوایی تمیز، انجام فعالیتهایی سالم و اصولی و تحت فشار قرار گرفتنهای دورهای برای تقویت و بهبود عملکرد خویش داشته باشد. این اصل فراتر از دستهبندیهای جنسیتی، طبقاتی، تحصیلاتی و نژادیست.
اما مشکل آنجاست که آشنایی انسانها با فعالیتهای جدی ذهنی و تلاش برای یادگیری معمولاً با سیستم نه چندان اصولی آموزشی و با فشار انگیزههای خارجی رخ میدهد. از آنجایی که ذهن انسان در سالهای کودکی و نوجوانی بسیار فعالتر و در نتیجه یادگیری اثربخشتر و ماندگارتر است، تمامی این فشارها و تلاشها که بدون تمایل درونی صورت میگیرند، به خاطراتی ناخوشایند تبدیل میشوند.
از سویی همین اتفاقات در همان سالهای ابتدایی زندگی، ذهنیت و تلقی ما را از یادگیری و مطالعه شکل میدهند و باعث عدم تمایل انسانها برای یادگیری و مطالعه در سالهای بعدی میشوند؛ در حالی که پایان تحصیلات اجباری و با انگیزهها و اهداف خارجی بایستی شروعی باشد برای آغاز یادگیری اختیاری و با انگیزهها و اهداف درونی برای رسیدن به ذهنی بازتر و آزادی بیشتر.
کسانی که در چنین مسیری قرار نمیگیرند، معمولاً هیچوقت به آن آزادی ذهنی و فکری مطلوب خود دست نمییابند و همواره تحت تأثیر عقاید و افکار دوستان، خویشان، رسانهها و تلویزیون هر کدام که اثرگذاری بیشتری بر ذهن او داشته باشد، قرار میگیرند و این همان نداشتن آزادی فکری و در نهایت آزادی در عمل و تصمیم است.
حقیقتاً هر آن کسی که بعد از اتمام تحصیلات رسمی و فارغ از نمره و مدرک به دنبال یادگیری و بهبود مهارتها و افزایش معلومات و دانستههای خویشتن جدا از آنچه در رسانهها و شبکههای اجتماعی گفته میشود، نباشد، بیشک خود را از لذتی عمیق و زندگی معنادار و آزاد با اتکا به تشخیص و تصمیم فردی محروم ساخته. چنین فردی اگر طعم این لذت عمیق و آزادی انتخاب را نچشد، شاید تا آخر عمر خویش نتواند محدود بودن و محروم شدن خود از بسیاری از خوشیهای عمیق در دسترس را متوجه شود.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: