بر اساس تحقیقاتی که توسط رابین هانسن و کوین سیملر نویسندگان کتاب فیل درون مغز انجام گرفته، به نظر میرسد برعکس آن چیزی که بسیاری از ما فکر میکنیم رفتارهای کلیدی انسان صرفاً بر اساس یک انگیزه واحد نبوده و انگیزههای متعددی در شکلگیری این تصمیمات و رفتارها دخیل هستند. حتی در رفتارهایی که کاملاً صادقانه و به دور از هرگونه تزویر و خودفریبی به نظر میرسند هم این رویه حاکم است.
رابین هنسن که در حال تحقیق در زمینه خدمات پزشکی و بیمارستانی بود به این نتیجه رسید که دریافت این خدمات صرفاً با انگیزه درمان و به دست آوردن سلامتی انجام نمیگیرد بلکه افراد انگیزههای ناگفته دیگری همچون دریافت مراقبت، حمایت و محبت هم برای چنین اقدامی دارند.
کوین سیملر هم که در حال تحقیق بر روی عملکرد اعضای یک استارتاپ بود، به این موضوع پی برد که افراد بدون اینکه وانمود کنند در تمامی رفتارها و کنشها و واکنشهای خود در کارهای گروهی همواره به دنبال ارتقای جایگاه اجتماعیشان هستند.
در واقع به نظر میرسد چنین انگیزههای پنهان و بیاننشده در بسیاری از تعاملات ما با دیگران وجود داشته باشد. انگیزههایی که آنقدرها هم که ما فکر میکنیم کوچک و قابل چشمپوشی نیستند بلکه ردپایشان در رفتارها و تصمیمات ما به حدی بزرگ هست که میتوان آنها را بهعنوان فیلی در درون مغز انسان در نظر گرفت.
در حقیقت دنبال کردن ماهرانه و استراتژیک علایق و ترجیحات فردی بدون بیان واضح و شفاف آنها، جزو توانمندیهای اساسی و استراتژیک انسان است که در طی زمان و بر اثر تکامل بشری شکل گرفته.
مسئلهی مهمی که در این خصوص وجود دارد اینکه انسانها خودشان هم گاهی از انگیزههای درونی خویش آگاهی کافی ندارند. البته این به معنای ناتوانی فرد از درک این انگیزهها نیست بلکه بسیاری از اوقات افراد میدانند که چنین انگیزههایی وجود دارند اما از آنجایی که آگاهی از این موضوع باعث ناراحتیشان میشود، به شکلی ناخودآگاه ترجیح میدهند آن را نادیده بگیرند و در صورت امکان فراموشش کنند.
در واقع ما انسانها گونههایی هستیم که نهتنها میتوانیم بر اساس انگیزههای پنهان درونی عمل کنیم بلکه اصلاً برای این کار طراحی شدهایم. مغز ما برای اقدام بر اساس علایق و ترجیحات خویش شکل گرفته. بهطوریکه همزمان بهسختی تلاش میکند در مقابل دیگران چندان خودخواه به نظر نرسد و زیاد جلبتوجه نکند. در حقیقت مغز انسان در تلاش است که ذهن خودآگاه را در فضای تاریک و ناآگاه نسبت به این انگیزهها نگه دارد.
دلیل این عملکرد مغز هم میتواند این باشد که ما هر چه کمتر در مورد انگیزههای زشت و ناپسند خودمان بدانیم، پنهان کردن آنها از دیگران راحتتر و با تلاش و دردسر کمتری امکانپذیر خواهد بود.
در واقع خودفریبی ترفندی استراتژیک است که مغز آدمی برای خوب به نظر رسیدن در زمانی که کاری با انگیزهای ناخوشایند انجام میدهد، از آن بهره میبرد. به همین دلیل هم هست که حقایق کلیدی همیشه ناگفته و به شکل تابو باقی میمانند و این کار باعث میشود که ما این نوع انگیزهها را که همچون فیل بزرگی درون مغزمان هستند نبینیم ولی اگر دقت کنیم میتوانیم در هر لحظه و در هر تصمیمی ردپای این فیل را ببینیم. این فیل در حقیقت همان خودخواهی و ذات خودخواهانه ماست که تمایلی به دیدن و حرف زدن در مورد آن نداریم.
ما انسانها گونههای اجتماعی رقابتی هستیم که برای دستیابی به قدرت، جایگاه اجتماعی و رابطه جنسی میجنگیم و با هدف دستیابی به این اهداف دروغ میگوییم، تقلب میکنیم و انگیزههای ناخوشایند و بد خودمان را پشت اهداف خوشایند ظاهری پنهان میکنیم تا از این طریق هرچه بهتر بتوانیم دیگران را فریب دهیم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | فیل درون مغز اثر کوین سیملر و رابین هنسن