همانطور که در یادداشت قبلی هم اشاره کردم، هنجارهای اجتماعی نقش مهمی در تنظیم مناسبات و تعاملات در جوامع مختلف انسانی و مدیریت منابع آنها دارند. به همین خاطر هم بشر هنجارهای اجتماعی مختلفی را برای محدود کردن رفتارهای شخصی افراد توسعه داده که بسیاری از آنها همچون هنجارهای مرتبط با ممنوعیت قتل، تجاوز و دزدی، بسیار واضح و مبرهن هستند و در جوامع مختلف به شدت مورد توجه قرار گرفته و با قاطعیت اجرا میشوند؛ اما هنجارهایی که در این یادداشت قصد دارم به آنها بپردازم، هنجارهایی ظریفتر هستند. هنجارهایی که تخطی از آنها بهراحتی قابل تشخیص نیست، به طوری که گاهی اوقات خودمان هم حواسمان نیست که آیا در حال رعایتشان هستیم یا نه.
البته عدم رعایت برخی از این هنجارها جزو جرایم عمدی تلقی میشوند. از جمله چنین هنجارهایی میتوان به وفاداری به شریک عاطفی اشاره کرد. در صورتی که امکان این وجود داشت که در روند رعایت هنجارها بهجای اعمال و اقدامات افراد، قصد و نیت آنان را مورد ارزیابی قرار داد، بسیاری از مشکلات در جوامع امروزی بهراحتی قابل حل میبودند. اما مشکل آنجاست که این کار دشوار و حتی بسیاری از اوقات نشدنی هست. بهخصوص وقتی کسی بخواهد از هنجارها تخطی کند، بررسی قصد و نیت او بهسختی امکانپذیر خواهد بود. به همین خاطر افراد از آن بهعنوان نقطه کور در مسیر تشخیص دیگران استفاده میکنند و این مسئله همچون فیلی درون مغز ناپیدا اما بسیار تأثیرگذار است.
جامعه و اطرافیان فشار زیادی بر افراد تحمیل میکنند تا چنین هنجارهایی را پذیرفته و به آن پایبند بمانند ولی ازآنجاییکه گاه زیر پا گذاشتن این هنجارها منافع بسیاری برای فرد به همراه دارد، همین باعث نادیده گرفتن آنها میشود.
خودستایی
همه ما از اینکه از نظر دیگران بزرگ و دارای تواناییهای بسیار به نظر برسیم، لذت میبریم و گاه برای این کار تلاش هم میکنیم. چنین تلاشهایی در قالب خودستایی بروز مییابند که در صورت افراط، توسط دیگران چندان قابل تحمل نخواهد بود. گاهی اوقات برخی از خودستاییها که اتفاقاً توسط افراد بزرگ و تأثیرگذار انجام میشود، با استقبال سایرین مواجه میشود اما اکثر اوقات ما در برابر تعریف دیگران از خودشان گارد دفاعی میگیریم و این کارشان چندان خوشایند ما نیست. از آنجایی که خودستایی میتواند ابزاری برای تأثیرگذاری و کسب برتری باشد، واکنش اکثریت افراد در برابر این عمل ناخوشایند، بیزاری و فرار از سلطه است. به همین خاطر هم هست که افراد متواضع را تحسین میکنیم.
از طرفی افراد انگیزههای زیادی برای خودستایی و مغرور بودن دارند. انسانها نیاز به این دارند که دیگران به آنها توجه کنند و مهارتها و توانمندیها و دستاوردهایشان را ببینند و موردتوجه و تحسین قرار دهند وگرنه چطور ممکن است که تمایل پیدا کنند که آنان را بهعنوان دوست، همسر یا همتیمی ایدئالشان شناسایی کرده و انتخاب کنند؟
انسانها دوست دارند کمکهایی که به دیگران میکنند، جایگاه بالایشان در محل کار، جایگاه خوبشان در میان دوستان و همچنین توانمندیهایشان در زمینههای هنری، ورزشی و دانشگاه توسط دیگران بهخوبی دیده شده و موردتوجه قرار گیرند. همه اینها باعث خواهند شد که افراد بتوانند در جوامع موردنظر خودشان رشد کرده و جایگاههای بالاتری را تصاحب کنند. اما خودستایی که ابزاری برای رسیدن به این هدف است همیشه با استقبال و توجه مثبت دیگران مواجه نخواهد شد.
چاپلوسی
وقتی یک فرد با جایگاهی بالاتر از ما، ما را بهعنوان همسر، دوست یا همتیمی انتخاب کند، این اتفاق از نظر خودمان و جامعه نشانه دریافتِ تاییدی باارزش تلقی میشود و باعث خواهد شد که موقعیتهای بیشتری برای تحت تأثیر قرار دادن افراد با جایگاههای بالاتر برایمان به وجود بیاید.
اما برای دستیابی به چنین امتیازی، روشهای قابل قبول و غیرقابلقبول متعددی وجود دارد. هنجار حاکم بر جوامع این است که فرد تا جایی که میتواند خود واقعیاش باشد و بر اساس توانمندیها و استعدادهای شخصی خویش بتواند جایگاههای بالاتر را به دست آورد. از جمله کارهایی هم که قابلقبول نیستند، عبارتاند از چاپلوسی، تملق گفتن و رشوه دادن به دیگران برای گرفتن چنین امتیازاتی.
ما در بهترین حالت انتظار داریم که سلبریتیها یک محصول را نه بهخاطر پول بلکه بهخاطر رضایتی که از آن دارند به ما معرفی کنند، یا همکارمان بهخاطر توانمندیها و استعدادهایی که دارد در سیستم رشد کند نه بهخاطر امتیازات و خدماتی که به مدیر ارائه میدهد. اما همیشه انگیزههای بسیاری برای زیر پا گذاشتن چنین هنجارهایی وجود دارد.
* * *
با کمی جستجو و تأمل متوجه خواهید شد که چنین هنجارهایی که در جوامع مختلف مدام توسط افراد مختلف نادیده گرفته شده و نقض میشوند، کم نیستند و محرک همه آنها انگیزههای فردی هست. اگر افراد بخواهند واقعاً صادق باشند، در پاسخ به سؤال چرا میخواهی دکتر شوی؟ باید بگویند: «چون این شغل پرستیژ خوب و درآمد بالایی دارد»، در پاسخ به سؤال چرا این لطف را در حق همکارانت انجام میدهی؟ باید بگویند: «چون دوست دارم بیشتر موردتوجه و محبت قرار بگیرم.» اما واقعیت این است که بهندرت چنین صداقت و درستیای در پاسخها وجود دارد و ریشه تمامی این اتفاقات و رفتارها در رقابت میان انسانها نهفته است. رقابتهایی که علاوه بر اینکه موجب رشد مغز انسانها در گذر تاریخ شده، آسیبها و معضلاتی هم در پی داشته است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | فیل درون مغز اثر کوین سیملر و رابین هنسن