اطمینان به عقل یا عقل گرایی ؟ کدام یک اولویت دارد؟

قبلاً در مطلبی با عنوان «تصمیمات احساسی یا تصمیمات منطقی؟ کدام اولویت دارد؟» به این موضوع پرداختم که تصمیم‌گیری درست بدون دخالت احساسات و هوش هیجانی عملاً امکان‌پذیر نیست. همان‌جا گفته شد که بر اساس تحقیقات و مطالعات داماسیو وجود احساسات از آن رو که هیجانات صحیح را به ما نشان می‌دهند، نوعاً برای اتخاذ تصمیمات عقلانی «ضروری» هستند. در واقع پس از مراجعه به احساسات است که از منطق محض می‌توان به بهترین نحو استفاده کرد.

و در نهایت اینکه مغز هیجانی به همان اندازه‌ی مغز متفکر در استدلال کردن نقش دارد. پس وجود هیجان برای عاقلانه فکر کردن ضروری و مهم است.

اخیراً که در حال مطالعه کتاب درآمدی بر تفکر نقادانه نوشته استاد حسن قاضی‌مرادی بودم، این موضوع به شکل دیگری مطرح شده و اهمیت آن در تفکر نقادانه مورد توجه قرار گرفته بود.

استاد قاضی‌مرادی، با اشاره به تفاوت اطمینان به عقل و عقل گرایی اهمیت و نقش هوش هیجانی را در داشتن تفکر انتقادی این‌گونه مطرح کرده است:

اطمینان به عقل با عقل گرایی متفاوت است. عقل گرایی عواطف را نفی و رد نمی‌کند؛ اما اینها را مانعی در شناخت عقلانی جهانی می‌داند. در رد چنین دریافتی باید گفت در تفکر انتقادی اطمینان به عقل با اطمینان به عاطفه از یکدیگر منفک نیستند. برای نمونه، اطمینان به عاطفه خود – مثلاً ترس – می‌تواند ما را در تفکر انتقادی پیش ببرد. مثلاً بترسیم از اتخاذ تصمیم نادرست؛ ترس از اینکه احمق به نظر برسیم یا حتی ترسمان از شکست. چنین ترسی اطمینان به عقل و استفاده از آن را در ما تقویت می‌کند.

برای نشان دادن این ارتباط انفکاک‌ناپذیر می‌توان به «ذکاوت عاطفی (Emotional Intelligence)» توجه کرد. این ذکاوت «معیاری است که فرد به طور عقلانی و به اعتبار آن، موفقیت‌آمیز بودن یا نبودن استدلال و داوری معتبر نسبت به موقعیت‌ها و روند تبیین واکنش‌های عاطفی دربارهٔ این موقعیت‌ها را اندازه‌گیری می‌کند و می‌سنجد… این ذکاوت به عواطف مثبت یا منفی معطوف می‌شود… فردی با حد بالای ذکاوت عاطفی به موقعیت‌های پیش رو با عواطفی پاسخ می‌دهد که چون قوی و شدید باشند این موقعیت‌ها را آشکارتر می‌نمایند. پاسخ‌های عاطفی متناسب با میزان خود، همچون محرک‌هایی برای ترغیب رفتار و عمل عقلانی عمل می‌کنند. آشکارشدگی عواطف «عقلانی»، به طور طبیعی، همان اشتیاق به رفتار «عقلانی و منطقی» است.» (+)

در قسمتی دیگر از کتاب نویسنده تفاوت میان اطمینان به عقل و عقل گرایی را به این صورت توضیح می‌دهد:

در اولی کسب شناخت عقلانی بر زمینه تجربه انسانی ممکن دانسته شده و بر همین زمینه تصحیح می‌شود. اما در دومی عقل و تجربه انسانی از هم جدا در نظر گرفته شده و برتری به خود ذهن – و ویژگی اصلی آن یعنی عقل – داده می‌شود.

همچنین در خصوص نقش عواطف و احساسات در تفکر صحیح و گرفتن تصمیمات درست، گفته شده:

احساسات و عواطف، داده‌ها و اطلاعاتی‌اند که زمینه‌ساز تفکر می‌شوند. احساس و عاطفه، داده‌ای درباره واکنش درونی ما نسبت به موضوعی است که با آن درگیریم. واکنش عاطفی مثبت یا منفی وجهی از داده و اطلاعاتی است که از طریق تعبیر و تفسیرشان می‌توانیم به تحلیل و ارزیابی بپردازیم و استدلال و استنتاج کنیم…

در عین حال، برای استدلال و استنتاج صحیح از واکنش‌های احساسی و عاطفی ضروری است تا نخست اعتبار و استناد این واکنش‌ها سنجیده شود.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

خط قرمزهای فکری و تأثیری که بر تفکر ما دارند

به کدام نوع تفکر بیشتر گرایش دارید ؟ تفکر اسفنجی یا تفکر غربالی ؟

درد ناشی از پذیرفته نشدن توسط دیگران و روش‌های مقابله با آن

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *