لزوم داشتن استقلال فکری در دنیای پر از کارشناس و متخصص

اکثر انسان‌ها ذاتاً خود را بالاتر از حد متوسط می‌دانند و خوش‌بینی غیرواقعی نسبت به نظرات، دیدگاه‌ها و توانایی‌های شخصی‌شان دارند. اما به نظر می‌رسد این اطمینان به خود در میان کارشناسان و متخصصان، خیلی بیشتر از افراد غیرکارشناس باشد. این سوگیری حتی زمانی که کارشناسان اطلاعات و توانمندی‌های بیشتری نسبت به عامه مردم ندارند هم برقرار هست. در این میان آنچه ضروری به نظر می‌رسد داشتن تفکر نقادانه و نوعی استقلال فکری در ارزیابی نظرات و دیدگاه‌های افراد با جایگاه‌های گوناگون هست.

یکی از عادات و ویژگی‌های فکری انسان این است که وقتی فرد مقابل او با اطمینان و یقین حرفی را مطرح می‌کند، ناخودآگاه آن اطمینان و یقین در اظهارنظر و موضع‌گیری فرد را نشانه‌ای بر مهارت و توانمندی بالای او در نظر می‌گیرد و اعتمادش نسبت به او افزایش می‌یابد.

اگر پیش پزشکی برویم و مشکل خود را مطرح کنیم و پزشک با اطمینان در مورد بیماری ما اظهارنظر کند، نسبت به پزشکی که از احتمالات بیماری‌های مختلف بگوید، اعتبار و تخصص بیشتری برای پزشک اول در ذهنمان قائل خواهیم بود.

ما دوست داریم وقتی نظر کسی را می‌شنویم، آن فرد مطمئن به نظر برسد. در واقع ما عاشق چنین اطمینان‌ها و یقین‌های حتی ظاهری و ساختگی هستیم. تا جایی که حاضریم پول بیشتری برای کارشناس و متخصصی که با اطمینان و یقین اظهارنظر می‌کند، پرداخت کنیم.

برای همین هم افرادی که با اطمینان و یقین حرف می‌زنند، حتی اگر دانش و سواد کمتری نسبت به کارشناسان و متخصصان دیگر داشته باشند، حتی اگر اشتباهات بیشتری مرتکب شده باشند، باز هم مردم ترجیح می‌دهند تا از ضعف‌های آنان چشم‌پوشی کرده و چندان توجهی به آن کمبودها نکنند.

اما مشکل بزرگتری که وجود دارد این‌که اطمینان و یقین افراطی باعث خواهد شد بسیاری از سپرهای دفاعی ذهنی ما در مقابل حرف‌ها و اظهارنظرهای افراد عملاً از کار بیفتد و چندان به سمت تفکر نقادانه و پرسشگری حرکت نکنیم.

توصیه‌های کارشناسی و تخصصی ناخودآگاه باعث ضعیف شدن فعالیت نواحی مغزی مربوط به ارزیابی و برآورد احتمال می‌شوند و در نهایت بسیاری از پردازش‌های معمولی هم در این خصوص انجام نمی‌شوند. نمونه بارز این خطای ذهنی انسان را می‌توان در نتایج آزمایش میلگرام شاهد بود.

گسترش روزافزون کارشناسان و متخصصان خودخوانده در شبکه‌های اجتماعی و ارائه نظرات و دیدگاه‌های گاهاً بسیار نادرست و گمراه‌کننده، این نیاز را به وجود آورده که ما بیش از پیش حواسمان به این خطا و ضعف ذهنی خودمان باشد و در چنین موقعیت‌هایی به شکلی آگاهانه به دنبال تفکر نقادانه و پرسشگری در مورد ادعاها و موضوعات مطرح شده باشیم.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

تجربه‌های ناخودآگاه چگونه باعث آسیب دیدن ما می‌شوند؟

آیا ساده کردن و ساخت کلیشه همیشه کار اشتباهی است؟

زنده باد همفکر من …

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *