تجربه‌های ناخودآگاه چگونه باعث آسیب دیدن ما می‌شوند؟

وقتی سخن از تجربه به میان می‌آید، یک ذهنیت خوب و مثبت در ذهنمان شکل می‌گیرد. از نظر بسیاری از افراد داشتن تجربه زیاد، برابر است با عملکرد خوب و زندگی آگاهانه. اما مگر تجربه چیست که می‌تواند اینچنین مفید و مؤثر واقع شود؟

تجربه یعنی آنچه ما از اتفاقات و رویدادهایی که در گذشته برایمان رخ داده، آموخته‌ایم و معتقدیم این آموخته‌ها می‌توانند در ادامه زندگی و در موقعیت‌های خاص برایمان مفید واقع شوند. البته که این شکل از اندوختن تجربه و درس گرفتن از گذشته در طول تکامل شکل گرفته و انسان در گذر قرن‌ها آموخته که اگر از اتفاقات امروز برای زندگی بهتر و امن‌تر فردا درس نگیرد، احتمال آسیب دیدن و شاید کشته شدن خود را در آینده افزایش خواهد داد.

از این رو مغز ما طراحی شده که تجربیات را به شکلی خودکار و بسیاری از اوقات به شکلی ناخودآگاه ذخیره کند. اما هیچ مکانیزم خاصی برای حذف خودکار تجربه در ذهن انسان‌ها تعریف نشده؛ شاید به این دلیل که انسان نیازی به این کار نمی‌دیده و چندان تأثیر مثبتی بر روند زندگی‌اش نداشته است.

اما در زندگی مدرن امروزی ما بیش از هر چیز دیگری نیازمند پایش و شاید حذف برخی از تجارب و آموخته‌های قبلی خویش به خصوص تجربه‌های ناخودآگاه هستیم. به خصوص اگر این تجارب و آموخته‌ها به شکلی تکراری در زندگی و انتخاب‌هایی که انجام می‌دهیم، مؤثر باشند.

فردی که در دوران مدرسه در درسی ضعیف بوده و بر اثر تنبیه‌هایی که متحمل شده یا تمسخرهایی که در کلاس شاهدشان بوده، تجارب ناخودآگاهش اینطور شکل گرفته که همیشه از این درس و موضوعات مربوط به آن فراری باشد.

شخصی که در کودکی با هر بار خوردن پیتزا شاهد مهربانی و خوشحالی والدینش بوده، اکنون ناخودآگاه به حس خوبی از خوردن همان پیتزا دست پیدا می‌کند.

اینها نمونه‌هایی از تجاربی هستند که در اثر اتفاقات و رویدادهای مختلف در ذهن شکل گرفته‌اند و اکنون به تجربه‌های ناخودآگاه تبدیل شده‌اند در حالی که دیگر نه تنها کاربردی برای فرد ندارند، بلکه شاید باعث آسیب دیدنش هم بشوند.

به هر حال مدارهایی که در گذشته در مغزمان شکل گرفته‌اند، بسیار قدرتمند هستند و مغز تمایل زیادی به استفاده از آنها دارد. از این رو این ما هستیم که باید به شکلی آگاهانه و هدفمند تلاش کنیم تا علاوه بر پایش تجربه‌ها، عادت‌ها و باورهای ناخودآگاه قدیمی، در صورت نیاز آنها را اصلاح کرده و یا با یک سری عادت‌های جدید جایگزینشان سازیم.

البته این کار همیشه دشوار و طاقت‌فرسا خواهد بود، اما می‌توان با به کار بستن تلاش آگاهانه تا حد زیادی بر دشواری‌های آن غلبه کرد.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

آیا ساده کردن و ساخت کلیشه همیشه کار اشتباهی است؟

آیا افراد باهوش تصمیم‌گیران بهتری هستند؟

وقتی استدلال منطقی در مقابل هنجارسازی اجتماعی رنگ می‌بازد

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *