انسان ذاتاً از هر نوع پیچیدگی و مواجهه با مفاهیم و اتفاقات پیچیده فراری هست. چون این پیچیدگیها باعث ایجاد دشواری بسیار برای مغز آدمی در مسیر درک اتفاقات و رویدادهای اطرافش میشوند و این دشواری هزینههای بسیاری برای مغز به همراه دارد. از این رو هست که انسانها عاشق ساخت کلیشه و ساده کردن مفاهیم و اتفاقات دنیای اطراف خودشان هستند.
از قضا ما در دنیایی زندگی میکنیم که از انواع و اقسام سیستمهای پیچیده تشکیل شده و سادهسازی و ساخت کلیشه گاهی اوقات میتواند باعث گمراهی و شاید کجفهمی ما در موقعیتهای خاص شود.
از طرفی ذهن آدمی عاشق این هست که فکر کند بر همه چیز احاطه و کنترل دارد و اتفاقاً با ساده کردن و ساخت کلیشه هست که میتوان به بهترین شکل ممکن به این تلقی دست یافت. همچنین ساخت کلیشه به ما این امکان را میدهد که مجموعهای بسیار پیچیده از دادهها را در قالب یک قاعده ساده خلاصه کنیم و در زندگی به کار گیریم.
البته شکی نیست که این کار میتواند سودمند و مفید هم باشد. البته به شرطی که حواسمان به میزان سادهسازی و همچنین کاربردی که این کلیشه برایمان در موقعیتهای مختلف خواهد داشت، باشد.
گاهی سادهسازی بیش از حد و تبدیل یک واقعیت پیچیده به یک کلیشه پیشپاافتاده میتواند به ساختارهای فکری متعصبانه و افکار تندروانه منجر شود.
از این رو نمیتوان همیشه مخالف و مانع از ساخت کلیشه شد اما بهتر است حواسمان به کلیشههایی که پذیرفته و در زندگی به کار میگیریم هم باشد و از پیچیدگی مفاهیم و رویدادهای اطرافمان غافل نشویم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: