آنچه برای موفقیت لازم هست ولی کافی نیست

من اگر آشنایی لازم را با واژگان و قواعد زبان فارسی داشته باشم و بتوانم قلم به دست بگیرم و متن‌هایی بنویسم، شاید بتوانم خودم را نویسنده بنامم ولی نمی‌توانم نویسنده‌ای همچون محمود دولت‌آبادی باشم. اگر خلاقیت کافی داشته باشم، شاید بتوانم کتابی نوشته و منتشر کنم ولی نمی‌توانم کتابی همچون کلیدر بنویسم. چون همه این‌هایی که گفتم برای نویسنده شدن ضروری هستند ولی کافی نیستند.

ما اغلب این اشتباه را مرتکب می‌شویم و فکر می‌کنیم داشتن تعدادی از شرایط و مشخصه‌های ضروری برای رسیدن به هدف کافی هست ولی برخلاف آنچه فکر می‌کنیم، باید تمامی مشخصات و امکاناتی را که برای وقوع یک اتفاق یا رسیدن به یک هدف کافی هستند، مهیا کنیم تا درنهایت آن خواسته محقق گردد.

فاصله میان نویسنده بودن و محمود دولت‌آبادی بودن، همین فاصله میان موارد ضروری و موارد کافی هست.

البته این مسئله خیلی واضح و بدیهی به نظر می‌رسد ولی آنچه شاید خیلی‌ها از آن غافل باشند این است که امکان دارد فاصله میان موارد ضروری برای موفقیت و موارد کافی برای موفقیت، گاهی شانس، انتخاب درست در جایی که اطلاعات و آگاهی کافی نداریم و یا هر چیز دیگری خارج از کنترل ما باشد.

برای موفقیت در بورس اوراق بهادار و تبدیل شدن به یک فرد ثروتمند، داشتن سرمایه اولیه ضروریست ولی کافی نیست. تلاشی بسیار لازم است ولی کافی نیست. هوشمندی لازم هست ولی کافی نیست. میلیاردرهای سرشناس در کنار همه این‌ها در جاهایی بخت هم یاریشان کرده؛ و این دلیلی است بر این که راه‌حل و دستورالعملی قطعی برای موفقیت نمی‌توان یافت.

در ورزش هم شرایط همین است. برای کسب قهرمانی، آمادگی جسمانی لازم هست، مهارت کافی ضروری هست، آمادگی روحی لازم هست، تلاش بسیاری بایستی صورت بگیرد ولی همه این‌ها شاید کافی نباشند. همان‌طور که افراد بسیاری این شرایط را مهیا کرده‌اند و هیچ‌وقت هم به آن سطحی از قهرمانی که خواسته و آرزویشان بوده، نرسیده‌اند.

ما هیچ‌کدام از آن‌ها را نمی‌شناسیم. ما هیچ نویسنده‌ای را نمی‌شناسیم که تمام تلاشش را کرده باشد ولی موفق نشده باشد، هیچ ورزشکاری را نمی‌شناسیم که شب و روز تمرین کرده و عرق ریخته باشد ولی به آن هدفی که می‌خواسته نرسیده باشد، هیچ بورس‌بازی را نمی‌شناسیم که چندین سال در بورس فعال باشد و تلاش کند ولی میلیاردر نشده باشد. هیچ‌کدام از ما چنین افرادی را سراغ نداریم، چون هیچ کتابی و هیچ مقاله‌ای در مورد این افراد نوشته نمی‌شود و اگر نوشته شود، خواننده‌ای نخواهد داشت. برای همین شکست این افراد صدا ندارد و شنیده و دیده نمی‌شود.

همین نادیده گرفتن فاصله میان آنچه برای موفقیت و رسیدن به اهداف ضروری هست و آنچه کافی است، می‌تواند باعث گمراهی و سرخوردگی ما در زندگی شود.

برای همین داشتن اهداف بزرگ و برنامه‌ریزی و تلاش برای رسیدن به آنها لازم هست ولی مهم‌تر از همه این‌ها لذت بردن از مسیر است. لذت بردن از هر تلاشی که برای رسیدن به آن هدف می‌کنیم. در غیر این صورت ریسک بزرگی متحمل می‌شویم که شاید به بهای کل زندگی‌مان تمام شود.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را بخوانید:

آنچه آرزوها، ارزش‌ها و انتخاب‌های ما را در زندگی شکل می‌دهد

معیارهای بهتر بودن در زندگی

موفقیت یا شادمانی، کدام را انتخاب می‌کنید؟

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

3 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *