ما همواره تحت فشاریم؛ فشاری بیامان از سمت دوستان، اطرافیان، جامعه و رسانهها. فشاری در جهت تغییر معیارهای خودمان. فشاری در جهت دنبالهروی از معیارهای آنان و همرنگ شدن با دیگران با هدف شکل دادن زندگی بهتری که آنان میخواهند و شاید اکثریت از آن پیروی میکنند. اما اثربخشترین معیارهای بهتر بودن در زندگی کدامها هستند؟
ما میخواهیم بیشتر مطالعه کنیم، دوست داریم کمتر وقت صرف رفت و آمدها و جلسات بیخود کنیم، کمتر پای فیلمها و سریالهای تلویزیونی بنشینیم، کمتر در شبکههای اجتماعی حضور داشته باشیم، بیشتر یاد بگیریم و در جهتی متفاوت از دیگران حرکت کنیم؛ اما این فشارها همچنان ادامه دارند و همینها میتوانند مانعی بزرگ در مسیر رسیدن به خواستههایمان باشند.
بسیاری همان ابتدای کار تاب و تحمل فشار را نمیآورند و به اکثریت میپیوندند. همراه جمع تلویزیون میبینند، در اینستاگرام از غذایی که میخورند عکس منتشر میکنند، کمتر مطالعه میکنند و بیشتر وقت تلف میکنند.
تحمل این فشار کار آسانی نیست. فشار روحی که از بیرون به شما وارد میشود، اذیتتان میکند. وقتی که اکثریت کاری را انجام میدهند و ما انجامش نمیدهیم و به کاری انفرادی و متفاوت مشغول میشویم، احساس باخت بهمان دست میدهد، احساس از دست دادن، احساس ترس؛ ترس از تنها شدن و بیپناهی و اینها همه دست به دست هم میدهند و وحشتی در دل ما به وجود میآورند که تمام انگیزههای ما را همچون حفرهای بزرگ در میانه زندگی در دل خود فرو میبلعد.
اتفاقاً همین نه گفتنها و همین مقاومت کردنها افراد را از اکثریت متوسط متمایز میکند. همین مقاومت کردنها و همین پافشاری بر معیارهای شخصی، معیارهایی که یقین داریم درستترین و بهترین معیارها هستند، تفاوتها را رقم میزند.
هر کس بیشتر به معیارهای اکثریت نه بگوید، هر کس بیشتر تلاش کند تا مسیر اختصاصی خودش را در زندگی بسازد، متمایزتر خواهد بود و این تمایز اگر هدفمند و بر پایه اصولی درست باشد، به موفقیتهایی بزرگتر ختم خواهد شد.
هر موفقیت بزرگی هزینه دارد حتی اگر در حوزه فردی و زندگی شخصی باشد. تنها کسانی به تمایزهایی بزرگ دست یافتهاند که خود معیارهای بهتر بودن در زندگیشان را برگزیدهاند، بر آنها پافشاری کرده و تمامی هزینههای متمایز بودن را قبل از دستیابی به موفقیت پرداخت کردهاند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
جالب بود.یه جورایی یاد حرفای ست گادین توی کتاب” به جعبه دست بزن” افتادم.
موضوع کتاب به جعبه دست بزن هم در مورد نترسیدن از شکست و دست به اقدام زدن هست.
ممنونم ازت.