محتواگردی – ۳

در مجموعه پست‌های با عنوان محتواگردی قرار است به سراغ محتوای وبلاگ‌های انگلیسی‌زبان در زمینه توسعه فردی برویم و هر هفته خلاصه‌ای از چند پست وبلاگی را در اینجا با هم مرور کنیم.

۱. توصیه‌هایی برای تبدیل شدن به یک نویسنده بهتر

اسکات آدامز در وبلاگش پستی نوشته و سعی کرده آموخته‌های خودش از یک دوره یک روزه آموزش نویسندگی غیرداستانی را در قالب چند توصیه به مخاطبانش انتقال دهد. از جمله این توصیه‌ها که بسیار مفید و اثربخش به نظر می‌رسند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • واضح و قانع‌کننده بنویسید.
  • ساده و کوتاه بنویسید.
  • کلمات اضافه در نوشته خودتان به کار نبرید.
  • در انتخاب کلمات دقت کنید.
  • اولین جمله متنتان باید توجه مخاطب را جلب کند.
  • از جملات کوتاه برای نوشتن متنتان استفاده کنید.
  • به‌جای جملات مجهول از جملات معلوم استفاده کنید.

اسکات آدامز این توصیه‌ها را همراه با مثال‌هایی در پست خود توضیح داده است. برای مطالعه نسخه اصلی این یادداشت روی لینک پایین کلیک کنید.

The Day You Became A Better Writer

 

۲. استفاده از تایمر برای افزایش بهره‌وری

استفان گایز نویسنده آمریکایی که چگونه کمالگرا نباشیم و خرده‌عادت‌ها، از کتاب‌های پرفروش او هستند، در وبلاگش روشی برای استفاده از تایمر با هدف افزایش بهره‌وری ارائه کرده است.

توصیه استفان گایز این است که برای شروع کار نیاز به اقدام خاص و دشواری نیست. پشت میزتان بنشینید و کارتان را شروع کنید تا زمانی که خسته شوید و احساس کنید که وقت آن رسیده تا از پشت میز بلند شده و استراحتی بکنید. در این لحظه است که باید به سراغ تایمرتان بروید و آن را بر روی پنج دقیقه تنظیم کنید و خودتان را مجاب کنید که تا آن پنج دقیقه تمام نشده دست از کار نکشید.

با این روش اولاً قرار نیست صدای تایمر در زمانی که به شکلی متمرکز غرق در انجام کارتان هستید، خللی در آن ایجاد کند و دوماً اینکه این پنج دقیقه‌ها می‌توانند تغییراتی اثربخش و قابل‌توجه در کمیت و کیفیت کاری که روزانه انجام می‌دهید به وجود آورند.

استفان گایز در مقاله‌اش توضیحات بیشتری دراین‌خصوص ارائه کرده است. با کلیک روی لینک پایین می‌توانید نسخه کامل آن را مطالعه کنید.

A Clever Way to Use Timers for Productivity

 

۳. هنر خودخواهی

درک سیورز در وبلاگش داستانی جالب از دیوید سیبری روان‌شناس، نویسنده و مدرس موفق آمریکایی، تعریف می‌کند:

دیوید در میسوری آمریکا در کنار پنج خواهر و برادر خود بزرگ شد. وقتی ۱۸ ساله بود در یک مدرسه هنری معتبر در وین پذیرفته شد؛ درحالی‌که اصلاً فکرش را نمی‌کرد بتواند به چنین موفقیتی دست یابد. برای همین، این اتفاق برایش شگفت‌انگیز بود.

اما مادرش بیمار بود و در بستر مرگ؛ به نظر می‌رسید به بیماری لاعلاجی مبتلا شده است. همه فرزندان هر روز به ملاقات مادر می‌رفتند. وقتی‌که او به خواهرها و برادرهایش گفت که در مدرسه هنری وین پذیرفته شده، آنها نظرشان این بود که او نباید در این شرایط مادرش را ترک کند و به وین برود.

دیوید آن موقع به خاطر این موضوع دچار چالش بزرگی شد. با این وجود و درحالی‌که همه او را از رفتن به مدرسه هنری منع می‌کردند، خودش خیلی دوست داشت که این کار را انجام دهد و دنبال علاقه‌اش برود.

بالاخره تصمیم گرفت خانواده‌اش را ترک کند و برخلاف توصیه دیگران به دنبال علاقه‌اش برود. این کار باعث شد که مورد سرزنش دیگران قرار بگیرد و اعضای خانواده همگی سال‌ها با او حرف نزنند.

او این داستان را در ۳۸ سالگی تعریف کرد، زمانی که مادرش همچنان زنده بود و او همچنان مشغول دنبال‌کردن رؤیاهایش بود و از زندگی شگفت‌انگیزی که داشت احساس رضایت می‌کرد. درحالی‌که هر پنج خواهر و برادر بعد از بیست سال همچنان در کنار تخت مادر در حال رفت‌وآمد بودند.

یادداشت اصلی را می‌توانید از طریق لینک پایین مطالعه کنید.

The art of selfishness

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

محتواگردی –۱

محتواگردی – ۲

دلیل اصلی ناامیدی افراد در میانه مسیر تلاش برای موفقیت

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *