آیا فکر کردن مستقل از دیگران امکان‌پذیر است؟

شاید شما هم معتقد به این موضوع باشید که فکر کردن مستقل از دیگران، می‌تواند نوعی تفکر ایدئال و تا حد زیادی مطلوب باشد. به این معنا که ما کاری به این نداشته باشیم که دیگران چه فکری می‌کنند و چه می‌گویند و چگونه عمل می‌کنند و مستقل از این موارد و موضوعات فکر کنیم، استدلال کنیم و به نتیجه نهایی برسیم. شاید در چنین شرایطی بتوان گفت فرد یک متفکر مستقل است که حاصل اندیشه‌هایش قابل اتکاتر و معتبرتر هستند. اما آیا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟

واقعیت این است که فکر کردن مستقل از دیگران برای ما انسان‌ها که موجوداتی اجتماعی هستیم، کاری هست غیرممکن؛ و اگر هم ممکن باشد، چندان مطلوب نخواهد بود. اصلاً واقعیت این است که فکر کردن ما کاری کاملاً اجتماعی و در تعامل با انسان‌های دیگر و در پاسخ به افکار و گفته‌های آنان است.

آلن جیکوبز معتقد است وقتی فردی از ما می‌خواهد تا تفکری مستقل داشته باشیم، هدف او در واقع هدایت ما به سمت و سویی است که تا حد امکان مانند کسانی که او از آنان متنفر هست یا نظری مخالف دارند، فکر نکنیم و از این طریق فکر کردن مستقل از دیگران را ابزاری قرار می‌دهد تا نوع تفکر و نگرش مطلوب خود را در ما به وجود آورد.

با این حساب اگر کسی معتقد بود که شما تفکری غیرمستقل و وابسته به اطرافیانتان دارید، بهتر است متوجه این موضوع باشید که هر چقدر دیدگاه‌ها و نظرات خودتان را به سمت نظرات و نوع نگرش‌های او سوق دهید، در این صورت از نگاه او دارای تفکر و دیدگاهی مستقل خواهید شد.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

اطمینان ذهنی افراد چقدر قابل اتکا هست؟

دو مهارت لازم برای مواجهه درست و اصولی با مسائل علمی

مشکلی که مغز ما با قواعد آماری دارد

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

2 دیدگاه

  1. سلام آقا حسین عزیز وقتتون بخیر.
    در مورد تفکر مستقل و “زاینده” (به تعبیر مارکس)، از نظر من به تفکری اطلاق میشه که حاصل تجربیات معاصر فرد و “چرا” پرسیدن‌های مکرر و تفحص در مورد اون “چرا”هاست. صدالبته که نگرش اندیشمندان دیگه در شکل‌گیری نگرش منحصر به فرد ما دخیله (و اصلا عبارت بر شانه‌ی غول‌ها ایستادن اشاره به همین موضوع داره) اما غایت اصلی اینه که با مطالعه‌ی فعال و پرسشگری و کنش‌مندی یک دیدگاه و اندیشه‌ای مستقل ایجاد کنیم، که ممکنه مشابه نگرش اندیشمند دیگه‌ای هم باشه اما در صورت “چرا” پرسیدن‌های مکرر، معاصر و منحصر به جایگاه خودمون میشه (چون از نظر من انسان فرزند زمانه و جامعه‌ی خودشه).
    البته متوجهم که آلن جیکوبز در این جمله‌ای که آورده به روابط بینا انسانی پرداخته و خودِ مفهوم تفکر مستقل اینجا ابژه‌ی مطالعاتیش نیست، بلکه ابژه‌ی تعادل قدرت در روابط بینا انسانی مدنظرشه.
    ممنونم ازتون بابت یادداشت‌های نگرش‌سازی که هر روز به اشتراک می‌ذارید آقا حسین.

    1. سلام پوریای عزیز،
      ممنوم از اینکه نظرت رو در این مورد گفتی.
      به نظرم حتی اگه نظر مارکس یا هر متفکر دیگری را از این منظر نگاه کنیم، نمی‌توان به این نتیجه رسید که می‌شود به شکلی مستقل از دیگران فکر کرد. البته که شاید این دیگران را بتوان تغییر داد اما معتقدم به هر حال تفکرات ما به شکل اجتناب‌ناپذیری وابسته به نگاه‌ها و تفکرات دیگر انسان‌هاست. حتی اگر دائم در حال رسیدن به چرایی سؤالاتی باشیم که مدام از خود می‌پرسیم، در این صورت هم پاسخ بدون توجه کردن به آنچه از دیگران شنیده، خوانده یا دیده‌ایم، میسر نخواهد بود. همانطور که آلن جیکوبز هم اشاره کرده، می‌توان دعوت به تفکر مستقل از جانب دیگران را در حکم فکر کردن به شکلی مستقل از یک فرد یا تفکر خاص در نظر گرفت که چندان مطلوب مخاطب نیست و در عمل دعوت به نزدیکی هر چه بیشتر به تفکرات و نظرات او و حمایت و تبعیت از آنها به حساب آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *