سوگیری ترس از باختن یا Loss Aversion یک سوگیری در ما انسانهاست که بر اساس آن ناراحتی و نارضایتی حاصل از باخت یا از دست دادن، دو برابر میزان خوشحالی و رضایت حاصل از به دست آوردن یا بردن هست. بر این اساس به نظر میرسد، کسانی که طرفدار تیمهای ورزشی هستند، با این کار انتظار میرود بیشتر از اینکه با تماشای بازیهای تیم موردعلاقهشان بر مجموع رضایت و لذتشان افزوده شود، از آن کاسته میشود و این در نهایت باعث کاهش میزان رضایت و لذت کلی آنها در زندگی میگردد.
یکی از مخاطبان دن اریلی در مورد این موضوع سؤالی از او پرسیده است.
پرسش
دن عزیز،
شما چندین بار به این اصل اجتناب از باختن یا ترس از دست دادن اشاره کردهاید که بر اساس آن درد و ناراحتی حاصل از باختن خیلی بیشتر از لذت پیروزی است. جام جهانی اخیر یکی از بزرگترین رویدادهای ورزشی تاریخ جهان بود که طرفداران و تماشاگران بسیاری از گوشه و کنار دنیا در یک جا جمع شده بودند. اگر شرایط همانطوری باشد که اصل اجتناب از باخت توضیح میدهد، افراد بیشتر از اینکه از حضور در این رویداد و بردن تیمشان لذت ببرند، نارضایتی و ناراحتی ناشی از باخت نصیبشان میشود و در واقع میزان درد و ناراحتی بر خوشحالی و رضایت این اتفاق غلبه خواهد کرد.
با این حساب اصلاً چرا باید کسی طرفدار یک تیم شود؟ باوجوداین، برای ما بهعنوان یک طرفدار، شانس برابر برای بردوباخت تیممان وجود دارد که بر اساس اصل اجتناب از باخت، احتمال غلبهی درد و رنج بر لذت و شادمانی خیلی بیشتر هست.
بنابراین، در بسیاری از بازیها، خروجی بازیها، ایدهآل طرفداران نیست. آیا من در این مورد اشتباه میکنم و تلقی درستی از اصل اجتناب از باخت ندارم؟ آیا اصل اجتناب از باخت یا ترس از دست دادن، در مورد مسابقات ورزشی صدق نمیکند؟
پاسخ
این توصیفاتی که تو از هواداری ارائه کردی، نشانگر این است که مردم یک انتخاب پیش رو دارند، و اصولاً باید با دقت مزایا و معایب طرفدار یک تیم بودن را در نظر بگیرند. به نظرم انتخاب تیم محبوبمان برای دنبال کردن شبیه انتخاب اعتقادات مذهبی است تا یک انتخاب منطقی. به این معنا که انتخاب تیم مورد علاقه برای ما یک انتخاب فعال و آگاهانه نیست و طرفداری یک تیم بیشتر توسط محیط، خانواده و دوستانمان تعیین میشود.
فرض دیگری که در سؤال تو وجود دارد، این است که وقتی ما تصمیم به طرفداری از یک تیم میگیریم، احساسات منفی حاصل از باخت را نسبت به احساسات خوب حاصل از برد در نظر گرفته و در انتخاب خودمان دخالت میدهیم. مشکلی که در این فرض وجود دارد این است که پیشبینی عکسالعملهای احساسی شخصی در موقعیت باخت و از دست دادن، چیزی است که ما عملکرد چندان خوب و مناسبی در مقابل آن نداریم و تأثیر اصل اجتناب از باخت را به شکلی کامل در آن لحاظ نمیکنیم.
تو در سؤالت به احتمال اینکه اصل اجتناب از باخت در مسابقات ورزشی حاکم نباشد هم اشاره کردهای. این یک احتمال خیلی جذاب است. من دوست دارم به این موضوع فکر کنم که چرا تا حدی حق با توست. مسابقات ورزشی فقط شامل نتیجه نهایی نمیشود. این رویدادها بیشتر شامل تجربه تماشای بازی و اتفاقات آن است. چون نتیجه بازی را میتوان بعد از بازی متوجه شد. برخلاف قمار، مسابقات ورزشی مدت زمانی طول میکشد و احتمالاً زمان بازی شامل بخش بزرگی از لذت حاصل از آن میشود. برای نشان دادن این اصل، دو نفر را در نظر بگیر: فرد بیطرف و فرد طرفدار.
اصل اجتناب از باخت بیان میکند که فرد بیطرف فارغ از نتیجه و خروجی مسابقه در نهایت احساسی خنثی در انتهای آن خواهد داشت. درحالیکه فرد طرفدار شانسی مساوی برای به دست آوردن کمی خوشحالی یا ناراحتی زیاد دارد (و برآیند این دو احتمال مقداری منفی است).
اما این بخش از تحلیلها فقط زمانی اعتبار دارند که ما فقط نتیجه نهایی بازیها را در نظر بگیریم. لذت حاصل از تماشای بازی چی؟ در این صورت فرد بیطرف هیچ دستاورد احساسی از این رویداد نصیبش نمیشود. اصلاً این موضوع برای او اهمیتی ندارد و ممکن است کل بازی را صرف انجام کار دیگری همچون چک کردن گوشی یا تعویض کانالهای تلویزیونی کند؛ اما فرد طرفدار در این مدت کلی احساسات و هیجانات خوب و بد را تجربه میکند، خودش را جزئی از یک تیم میداند و از نظر احساسی کاملاً مجذوب بازی میشود.
حال اگر ما هر دو تجربه را در نظر بگیریم و نتیجه نهایی مسابقه را هم لحاظ کنیم، میتوانیم در این خصوص که طرفداران واقعی یک تیم در حال ریسک بر سر یک ناراحتی بزرگ بعد از مسابقه هستند اما لذت بزرگی از تماشای بازی نصیبشان میشود، بحث کنیم.
در سایر جنبههای دیگر زندگی هم لذت بردن از فرایند خیلی مهمتر از خروجی و نتیجه نهایی است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
سؤال از دن اریلی | در مورد آسان گرفتن کارها و غلبه بر کمالگرایی
“به نظرم انتخاب تیم محبوبمان برای دنبال کردن شبیه انتخاب اعتقادات مذهبی است تا یک انتخاب منطقی. به این معنا که انتخاب تیم مورد علاقه برای ما یک انتخاب فعال و آگاهانه نیست و طرفداری یک تیم بیشتر توسط محیط، خانواده و دوستانمان تعیین میشود.”
این قسمت متن منو یاد مدل ذهنی ذهن عاطفی و ذهن منطقی و تشبیه فیل و فیلسوار از برادران هیث انداخت .
برام جالب شد که حتی در مورد مذهب هم ما منطقی تصمیم نمی گیریم. اول انتخاب میکنیم و بعد دنبال دلیل های هم جهت هستیم.