مارتین سلیگمن در کتاب شادمانی درونی شغلها را به دو دسته تقسیم میکند. دسته اول شغلهایی که مبتنی بر یک بازی برد – باخت هستند و دسته دوم شغلهایی که بر اساس یک بازی برد – برد به وجود آمدهاند.
از جمله شغلهایی که بر مبنای یک فرایند برد – باخت هستند، شغل وکالت و کارهای حقوقی هست. در این شغل تلاش فرد اصولاً باید بر این باشد که خود را در مسیر برد قرار دهد و دیگران را به سمت باخت ببرد. صرفاً در این صورت هست که پیوسته در شغل خود موفق خواهد بود و رضایت کارفرما و دیگران را جلب خواهد کرد و درآمد چشمگیری نصیبشان خواهد شد.
از جمله شغلهای مبتنی بر فرایند برد – برد هم میتوان به شغل معلمی و تدریس اشاره کرد. در این دسته از مشاغل هر دو طرف درگیر در فرایند، برنده و راضی خواهند بود و نسبت به این موضوع حس خوبی خواهند داشت. هم مدرس توانسته با ارائه دانستههایش به دیگران علاوه بر کسب درآمد، تسلط بیشتری بر محتوای آموزشی کسب کند و هم دانشجو یا دانشآموز، در انتهای آموزش اندوخته بیشتری نصیبش شده و بر علم و آگاهیاش افزوده است.
برخی از مشاغل هم وجود دارند که بر اساس ترجیحات و رویکردهای فرد شاغل میتوانند به سمت یک شغل برد – برد یا یک شغل برد – باخت حرکت کنند. برای مثال یک مهندس عمران هم میتواند شغلش را بر مبنای یک فرایند برد – برد پیش ببرد و هم اینکه تلاش کند با هدف کسب سود و درآمد بیشتر باعث برد خود و باخت طرف مقابل شود.
سلیگمن معتقد است بازیهای برد – برد با مجموع مثبت با هیجانات مثبت همراه هستند و شادمانی بیشتری در زندگی برای فرد به ارمغان میآورند. در حالی که هیجانات منفی از قبیل خشم، اضطراب و غمگینی مربوط به بازیهای برد – باخت هستند.
رویکرد انتخاب شغلهای برد – برد، انجام کار را لذتبخشتر میسازد، شغل و حرفه را تبدیل به یک رسالت میکند و باعث ایجاد وفاداری و حس خوب و در نهایت افزایش میزان رضایت و شادمانی از زندگی میشود.
با توجه به این موضوع به نظر میرسد، انتخاب شغلهایی از دسته شغلهای برد – باخت شاید در ظاهر منتهی به سود بیشتر و موفقیتهای بزرگ شود ولی در نهایت باعث ایجاد یک زندگی ناخوشایند خواهد شد.
پیشنهاد میکنم بعد از مطالعه این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
بهترین شیوه مشورت با دیگران و استفاده از تجارب آنان