یکی از توانمندیهای حیاتی و مهم ذهن آدمی تصویرسازی است، تصویری که او از موضوعات و مسائل مختلف برای خودش میسازد. این توانمندی گاه برای سرگرمی، گاه برای برطرف کردن نیازهای زندگی و اجتناب از گرفتار شدن در خطرهای بالقوه و گاه برای امور مهمتر و تأثیرگذارتر همچون موضوعات علمی مورد استفاده قرار میگیرد. از طرفی همین ذهن، تاب و تحمل هیچ ابهام و نقطه تاریک در میان تصاویر ساختهشده به دست خود را ندارد. ازاینرو دست به تخیل میزند و بر اساس اطلاعات محدودی که از یک موضوع دارد، سایر بخشهای نامعلوم تصاویر ذهنی را خود از طریق بسط داشتههای ذهنی محدود خود بنا میکند. حال ببینیم مشکل تصاویر ساختهشده توسط ذهن آدمی چیست و چگونه میتوان بر آن مشکلات غلبه کرد.
البته که توانمندی ساخت تصاویر ذهنی یک توانمندی حیاتی و مهم در مسیر زندگی بشر و حفظ جان و مال و داشتههای اوست؛ اما برای استفاده حداکثری از این توانمندی باید حواسمان باشد کجاهای این تصاویر را بر اساس حقایق میسازیم و کدام بخشهای آن بر اساس تخیلات و توهمان فردی بنا میشوند.
جان میلتون در جایی گفته بود:
ذهن بر تخت خود نشسته است و میتواند درون خود بهشتی از جهنم و جهنمی از بهشت برپا کند.
این روزها با وجود شبکههای اجتماعی هر کسی برشی از زندگی روزانه خود گلچین کرده و آن را در معرض نمایش برای دیگران قرار میدهد. برشی که بهترین بخش بوده و فرد ترجیح داده دیگران هم شاهد آن تکلحظه انتخابی از کل لحظات زندگی او باشند.
حتی قبلاً که شبکههای اجتماعی هم وجود نداشتند، این به اشتراکگذاری بخشهایی از زندگی به اشکالی دیگر وجود داشت و ذهن کنجکاو آدمی بسته به شخصیت صاحب خود علاقهای وافر نسبت به این موضوعات از خود نشان میداد.
همواره شاهد این بودهام که مهندسان در حسرت زندگی پزشکان بودهاند و پزشکان در حسرت زندگی مهندسان. پرستاران به معلمان غبطه میخوردهاند و معلمان به وکلا. زنان خانهدار همواره در حسرت زندگی زنان شاغل بودهاند و زنان شاغل در حسرت زندگی زنان خانهدار؛ و این حسرتها و غبطه خوردنها همواره وجود داشته و به نظر میرسد همچنان هم وجود خواهد داشت.
اما ریشه این احساسات برمیگردد به همان تصویرسازی ذهنی. به همان بخشهای تاریک و مبهمی که ما در ذهن خود میسازیم. به همان قسمتهایی که ذهن در ناتوانی تحمل ابهام و بر اساس دادههایی اندک برای خود میسازد تا خود را از درد و رنج ابهام برهاند. غافل از اینکه با رهانیدن خود از ابهام، در دامی بزرگتر و خانمانسوزتر گرفتار میشود.
به نظر میرسد در صورت تفکر آگاهانه و تسلط بر این تصویرسازیهای ذهنی میتوان از بسیاری از این حسرتها و غبطه خوردنهای تهی و بیفایده رهایی یافت. من اگر به این موضوع آگاه باشم که کدام بخش از تصاویر ذهنیام بر اساس اطلاعات و دادههای مبتنی بر حقیقت و کدام بخش از آنها بر اساس ساختههای ذهنم هست، در این صورت میتوانم نگاه واقعبینانهتری نه به زندگی دیگران که به دنیای اطرافم و مردمان جامعهام داشته باشم و بر این اساس زندگی بهتر و لذتبخشتری را تجربه کنم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
فلسفه زندگی انسانی در مقایسه با زندگی حیوانی
این تصویر سازی ذهنی میتونه شامل ساختن یک تصویر خیالی از یک فرد باشه به طوری که اون فرد در واقعیت با چیزی که ما ساختیم متفاوت باشد؟