دیدگاه ارزشمند یک دوست

همان‌طور که بارها در یادداشت‌های مختلف اشاره کرده‌ام، نوشتن این وبلاگ برای من دستاوردها و مزایای بسیاری به همراه داشته که بنا به دلایل و ترجیحات شخصی، ترجیح داده‌ام نقش برخی از آن‌ها در زندگی‌ام پررنگ‌تر باشند و بخشی دیگر کم‌رنگ‌تر. اما به نظرم یافتن دوستانی که علایق و ترجیحاتشان در زندگی قرابت زیادی به علایق و ترجیحات خودم داشته باشد، یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین دستاوردهای این ممارست و تداوم در نوشتن وبلاگ بوده است.

برای مثال از آنجایی که علاقه زیادی به کتاب و کتاب‌خوانی دارم و معرفی کتاب و حرف زدن از نکات و موضوعات مطرح شده در کتاب‌ها از بخش‌های ثابت و پرتکرار یادداشت‌های روزانه‌ام هست، باعث شده دوستان بسیاری پیدا کنم که به نظرم جزو فرهیختگان جامعه هستند و کتاب بخشی از زندگی و شاید کسب‌وکارشان را تشکیل می‌دهد. همین یک دستاورد کافی است تا من ترغیب شوم، همچنان به نوشتن در این وبلاگ ادامه دهم.

هر وقت که ایمیلی از این دوستان دریافت می‌کنم، دیدگاهی از آنان در وبلاگ ثبت می‌شود و یا به هر طریق دیگری ارتباطی با آنان برقرار می‌شود، یک اتفاق خوب و دوست‌داشتنی برای من به حساب می‌آید و باعث می‌شود حالم خوب شود و در کنار یادگیری از آنان، حس خوبی نسبت به زندگی و بودن در میان چنین عزیزانی پیدا کنم.

امروز صبح دیدگاهی توسط محسن پورحیدر عزیز که یکی از دوستان و همراهان ارزشمند من در این وبلاگ هست در زیر یکی از یادداشت‌ها ثبت شد که برایم بسیار غافلگیرکننده بود و از مطالعه آن حسابی لذت بردم و یاد گرفتم. ترجیح دادم شما را هم در این حال خوب سهیم کنم. شاید مطالعه نوشته محسن برای شما هم به اندازه من آموزنده باشد. آنچه در ادامه می‌آید کلماتی هستند که زحمت تایپ تک‌تک آنها را محسن عزیز متحمل شده:

ضمن عرض سلام و تشکر فراوان از شما جناب قربانی عزیز بابت زحماتی که برای من و دیگر دوستان می‌کشید، به اطلاع می‌رساند من نیز همچون شما به تفکر نقادانه و مطالعه انواع کتاب‌های مفید در زمینه خودشناسی، روانشناسی، شخصیت شناسی و… علاقه‌مند هستم و در این ارتباط همیشه تمایل داشته‌ام که دانسته‌های خویش را در جایی نگه‌داری کرده و با دوستان خویش بعضا به اشتراک بگذارم. در این ارتباط از بین کتاب‌هایی که در مورد نحوه ارتباط‌گیری اصولی با دیگر انسانها مطالعه نموده‌ام دو کتاب را با فاصله بسیار زیاد از دیگر کتاب‌ها به دوستان برای تهیه و مطالعه پیشنهاد می‌دهم،اولین کتاب و ارزشمندترین و موثرترین کتاب در این ارتباط، کتاب “ارتباط بدون خشونت زبان زندگی” نوشته مارشال روزنبرگ، ترجمه کامران رحیمیان ویراست سوم آن، کتاب دوم “ذهن درستکار” نوشته جاناتان هایت، انتشارات نشر نوین می‌باشد و اگر بخواهم کتاب سومی را به دوستان معرفی کنم کتاب “تفکر بی درنگ و با درنگ” نوشته دانیل کانمن می‌باشد که البته شما نیز در مورد این کتاب مطلب نوشته‌اید، حال در جهت تشویق دوستان به مطالعه هر سریع‌تر کتاب اول، قسمت‌هایی از صفحات این کتاب را در زیر خواهم گذاشت:

ص۴۶ از کتاب “ارتباط بدون خشونت زبان زندگی” نو‌شته دکتر مارشال روزنبرگ، ترجمه کامران رحیمیان👇

در حقیقت تحلیل رفتار و گفتار دیگران، بیان مصیبت‌بار نیازها و ارزش های خودمان است از این رو آنرا مصیبت‌بار می‌خوانم که وقتی ما نیازها و ارزش‌هایمان را در قالب تحلیل بیان می‌کنیم دفاع و مقاومت کسانی را که رفتارشان برایمان مهم است را افزایش می‌دهیم. حال، اگر آنها تحلیل ما را که مبتنی بر غلط بودنشان است بپذیرند و بخواهند هماهنگ با ارزش‌های ما عمل کنند، احتمالا این کار را در نتیجه‌ی ترس، گناه و شرم انجام می‌دهند . وقتی مردم نه از روی میل و نثار از صمیم قلب ، بلکه از روی ترس، گناه و شرم، هماهنگ با ارزش‌ها و نیازهای ما رفتار کنند، بهای گزافش را خواهیم پرداخت و دیر یا زود با پیامدهای آن، یعنی کاهش حسن نیت آنها که به اجبار درونی یا بیرونی از ارزش‌های ما اطاعت کرده‌اند، روبه‌رو خواهیم شد . از طرف دیگر، آنها نیز بهای عاطفی آن را خواهند پرداخت زیرا خشم فروخورده‌ی آنها از ترس، گناه و شرم سبب کاهش عزت‌نفس‌شان می‌شود. علاوه بر این، از آن پس هر بار که همان احساس ترس، گناه و شرم در ذهن‌شان تداعی شود، احتمال دریافت پاسخ محبت‌آمیز به نیازها و ارزش‌های‌مان را در آینده کاهش می‌دهیم.

بسیار مهم است که ما قضاوت ارزشی و قضاوت اخلاقی را با هم اشتباه نکنیم، همه‌ی ما بر اساس فضایلی مثل صداقت، آزادی و صلح که در زندگی مهم می‌دانیم اصولی را می‌سازیم و با آنها به قضاوت ارزشی می‌پردازیم. به این ترتیب قضاوت ارزشی منعکس‌کننده انتقادات ما نسبت به زندگی است در حالی که قضاوت اخلاقی وقتی است که دیگران با اعمال و رفتارهای خود قضاوت‌های ارزشی ما را تایید نمی‌کنند .

صفحات ۸۴ تا ۸۶ کتاب “ارتباط بدون خشم زبان زندگی”👇 نوشته مارشال روزنبرگ، ترجمه کامران رحیمیان:

قبول مسئولیت احساس های خود

مردم نه بر اثر وقایعی که برایشان اتفاقات میافتد بلکه با نوع نگاهشان به آن وقایع مضطرب می شوند.

اپیکتتوس

آنچه دیگران انجام می‌دهند ممکن است تحریک‌کننده باشد اما علت احساس‌های ما نیست:

سومین مرحله ی یادگیری مهارت ارتباط بدون خشونت(ان . وی. سی) توجه به ریشه‌ی احساس‌های خود است. ان. وی. سی، آگاهی ما را افزایش می دهد تا بفهمیم آنچه دیگران انجام می‌دهند یا می‌گویند ، ممکن است تحریک کننده باشد، ولی به هیچ وجه علت احساس‌های ما نیست، متوجه خواهیم شد که احساس‌های ما از یک سو پیامد انتخاب شیوه‌ی دریافت گفته‌ها و اعمال دیگران و از سوی دیگر پیامد نیازها و انتظارهای ما در آن لحظه‌ی خاص است. شناخت ریشه احساسات خود، ما را به قبول مسئولیت خود در برابر آنچه انجام می‌دهیم تا احساس‌های‌مان شکل بگیرد، سوق می‌دهد .

هنگامی که کسی به ما یک پیام منفی چه کلامی و چه غیرکلامی می ده ، ما چهار گزینه برای دریافت آن داریم.

یکی آنکه پس از شنیدن انتقاد و سرزنش آن را بپذیریم، مثلا شخصی عصبانی است و می گوید: «تو خودخواه‌ترین آدمی هستی که تا به حال دیده‌ام!» با انتخاب گزینه‌ی سرزنش خود، واکنش احتمالی ما این است: «وای، من باید بیشتر حساس باشم!» قبول قضاوت دیگری و سرزنش خود عزت‌نفس ما را کم می‌کند و به سمت احساس گناه، شرم و افسردگی سوق می‌دهد.

گزینه دوم این است که گوینده را سرزنش کنیم، مثلا در جواب «تو خودخواه‌ترین آدمی هستی که تا به حال دیده‌ام! ممکن است اعتراض کنیم که: «تو حق نداری چنین چیزی بگویی! من همیشه نیازهای تو را در نظر گرفته‌ام. خودخواه واقعی خود تو هستی.» اگر با دریافت چنین پیامی گوینده را سرزنش کنیم احتمالا احساس خشم می‌کنیم .

گزینه ی سوم ما، هنگام دریافت پیام منفی، می‌تواند تابانیدن نور آگاهی احساس‌ها و نیازهایمان باشد. در این صورت پاسخ چنین خواهد بود: «وقتی می‌شنوم که می‌گویی من خودخواه‌ترین آدمی هستم که دیده‌ای ، آزرده می‌شوم. برای اینکه نیاز دارم تلاشم برای درنظرگرفتن اولویت‌های تو مورد توجه‌ات قرار گیرد؛ با تمرکز بر نیاز و احساس‌هایمان آگاه می‌شویم که احساس رنجش فعلی ما از نیاز برای تشخیص تلاش‌های قبلی ما نشأت گرفته است.

در نهایت گزینه‌ی چهارم برای دریافت یک پیام منفی این است که نور آگاهی را بر احساس‌ها و نیازهای فرد دیگر آنچنان که در حال حاضر بیان می کند بتابانیم، مثلا ممکن است بپرسیم: «آیا تو رنجیده‌ای چون نیاز داری به اولویت‌هایت توجه بیشتری شود؟» ما به جای آنکه دیگران را مسئول احساس‌های خود بدانیم و آنها را سرزنش کنیم با اذعان به نیازها، امیال، انتظارها، ارزش‌ها و افکارمان؛ خود را مسئول احساس‌هایمان می‌دانیم.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

بازی های زندگی

پیشنهادی برای رهایی از ناخوشی های بیرونی و تجربه شادمانی بیشتر

دلیل ناکامی در رسیدن به هدفی که دیگران به آن رسیده‌اند

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

1 دیدگاه

  1. ضمن عرض سلام مجدد خدمت جناب قربانی عزیز و تشکر فراوان از لطف و محبتی که به اینجانب ابراز میکنید در ادامه مطلب قبلی احساس کردم خالی از لطف نیست که قسمتی های دیگری از کتاب ارزشمند “ارتباط بدون خشونت زبان زندگی” را در جهت تشویق دوستان به خرید کتاب مربوطه، در جهت ترویج هر بیشتر عشق و محبت و نثار از صمیم قلب در ارتباط خویش با دیگر انسانها از طریق یادگیری مهارت ارتباط بدون خشونت و پس از مطالعه حداقل دو بار کتاب فوق را جهت تغییر عادات و الگوهای ذهنی غلط گذشته برای دوستان، در زیر به اشتراک بگذارم در ادامه قسمت‌های دیگری از صفحات این کتاب را می‌توانید مشاهده بفرمایید

    ص ۸۸ از کتاب ارزشمند” ارتباط بدون خشونت زبان زندگی” 👇

    نیازها ریشه ی احساسها
    قضاوت ، انتقاد ، تشخیص و تفسیر دیگران همه ، بیان وارونه ی نیازهای خود ما هستند . اگر کسی بگوید « تو هرگز مرا نمی فهمی » به معنی آن است که نیازش به درک شدن برآورده نشده است .
    اگر همسری می گوید ، « این هفته هر شب دیر وقت کار کردی ، تو کارت را بیشتر از من دوست داری . » در واقع می خواهد بگوید که نیازش به صمیمیت برآورده نشده است . تا وقتی نیازهای مان را به صورت غیر مستقیم از طریق ارزیابی ، تفسیر و استعاره بیان کنیم طرف مقابل آن را احتمالاً انتقاد از خود خواهد شنید .وچون مطلبی به صورت انتقاد شنیده شود متمایل می شود که نیرویش را صرف دفاع از خود یا حمله ی متقابل کند .
    اگر آرزوی پاسخ محبت آمیز از دیگران داریم بیان نیازهای مان به صورت تفسیر یا تشخیص رفتار دیگران ، نتیجه ی معکوس خواهد داد . به جای آن ، هرچه مستقیم تر بتوانیم بین احساس ها و نیازهای مان ارتباط برقرار کنیم ، به همان اندازه برای دیگران راحت تر خواهد بود که به نیازهای ما پاسخ محبت آمیز دهند .

    متاسفانه بیشتر ما هرگز نیاموخته ایم که به نیازهای مان فکر کنیم . اما اغلب یاد گرفته ایم هرگاه نیازهای مان برآورده نشد فکر کنیم دیگران چه اشکالی دارند . به این دلیل است که اگر می خواهیم لباس ها در کمد آویزان شوند احتمالاً بچه ها را به خاطر رها کردن لباس ها روی مبل تنبل می نامیم . یا همکارمان را که وظایفش را آنچنان که ما می خواهیم انجام نمی دهد بی مسئولیت خطاب می کنیم .

    ص ۱۱۷ از کتاب” ارتباط بدون خشونت زبان زندگی” نوشته مارشال روزنبرگ، ترجمه کامران رحیمیان👇

    تقاضا در مقابل درخواست آمرانه

    وقتی دیگران باور دارند در صورت نپذیرفتن تقاضا ، سرزنش یا تنبیه می شوند تقاضاها به صورت درخواست آمرانه شنیده خواهد شد ، و وقتی مردم تقاضای ما را درخواست آمرانه می شنوند فقط دو گزینه می یابند : تسلیم یا شورش . به هر حال تقاضای فرد ، اجبار شنیده میشود و توانایی شنونده برای پاسخ محبت آمیز به تقاضا کاهش می یابد . وقتی طرف مقابل در گذشته به تقاضاهای ما پاسخ نداده باشد و ما او را سرزنش ، تنبیه یا « غرق بار گناه » کرده باشیم به احتمال زیاد حالا تقاضاهای ما را فقط به صورت درخواست آمرانه می شنود . همچنین ما تاوان استفاده ی دیگران از این روش را نیز می پردازیم
    هرچه افراد به خاطر ندادن پاسخ به تقاضاهای دیگران بیشتر شرمنده ، تنبیه یا غرق احساس گناه شده باشند ، احتمال اینکه احساس های منفی را به ارتباطات بعدی منتقل کنند و هر تقاضایی را درخواست آمرانه بدانند بیشتر است .

    خلاصه بخش همدلی از صفحه ۱۴۷ کتاب “ارتباط بدون خشونت زبان زندگی” نوشته مارشال روزنبرگ، ترجمه کامران رحیمیان👇

    خلاصه:همدلی درک همراه با احترام است از آنچه طرف مقابل تجربه می کند.به جای همدلی، ما تمایل شدیدی به نصیحت کردن ، اطمینان بخشیدن ، یا توضیح موقعیت و احساس های خودمان را داریم . در حالی که لازمه ی همدلی این است که ذهن خود را خالی کنیم و با تمام وجود به طرف مقابل گوش دهیم، درراستای بکارگیری تکنیک ارتباط بدون خشونت درهنگام همدلی با دیگران صرف نظر از کلماتی که دیگران برای بیان خود نسبت به ما به کار می برند ، ما به مشاهده ها ، احساس ها ، نیازها و تقاضاهایشان گوش می دهیم و در ادامه شاید مایل باشیم آن را انعکاس دهیم و آنچه را فهمیده ایم به بیانی دیگر برای آنها بازگو نماییم .
    در هنگام همدلی با دیگران قبل از آنکه تمرکزمان را متوجه راه حل ها، نصیحت و اطمینان بخشیدن به آنها کنیم ، امکان می دهیم که خود را کاملا ابراز کنند .
    همچنین لازم است که بدانیم که ما نیاز به همدلی داریم تا بتوانیم همدلی کنیم . وقتی خود را در حالت تدافعی یا ناتوان از همدلی یافتیم ،غیر ممکن است بتوانیم چیزی به دیگران بدهیم که خودمان آنرا نداریم و این به معنی إن است که در آن شرایط نیاز داریم صبر کنیم ، نفس بکشیم و با خودمان همدلی کنیم، بدون خشونت فریاد بکشیم و استراحت نماییم .

    معرفی کتاب ذهن درستکار (The Righteous mind)👇

    چرا شنیدن صدای مخالف برای ما سخته؟ چرا سخت می‌پذیریم که مخالف ما هم پشت استدلالش منطقی داره؟
    ما نیاز داریم که بتوانیم با آدم‌ها ارتباط برقرار کنیم حتی وقتی نظر و عقیده‌شان مخالف نظر ماست. این نیاز همیشه بوده اما هرقدر تنوع و تکثر عقاید بیشتر می‌شه، نیاز به گفت و گو هم جدی‌تر احساس می‌شه. به‌خصوص در زمینه‌ی مذهب و سیاست. دلیل اصلی احساس نیاز هم اینه که باعث می‌شه به هم نزدیک‌تر بشیم و بتونیم توی یه جامعه (خانواده، گروه، سرزمین و…) کنار هم ادامه بدیم. جاناتان هایت کتاب ذهن درستکار را با همچین رویکرد و هدفی نوشته شده. جاناتان هایت برامون می‌گه که چرا انتخاب‌ها و عقاید سیاسی و مذهبی ما رو از هم جدا می‌کنه. چرا سخت می‌تونیم بپذیریم که مخالفان عقاید ما هم ممکنه نیت خیرخواهانه داشته باشن یا پشت عقیده‌شون منطق و استدلالی باشه.

    چرا کتاب ذهن درستکار را پیشنهاد می‌کنیم؟

    چی می‌شه که می‌گیم یه کاری خوبه یه کاری بده. یا این کار اخلاقی هست ولی اون کار اخلاقی نیست؟ مرز بین این‌ها از کجا می‌آد؟ اگه یه ریشه‌ی ثابت و مشترک دارن پس چرا از یه فرهنگ به فرهنگ دیگه متفاوته؟ حتی از خانواده به خانواده هم ممکنه مرز اخلاقی بودن کارها جابه‌جا شه. این که سهله حتی توی یه خانواده، ممکنه یکی بگه این کار اخلاقیه و عضو دیگری از همون خانواده بگه که نه این کار از منظر اخلاقی ناروا ست. این یکی از سوال‌هاییه که ما توی اپیزود ۳۵ پادکست بی‌پلاس دنبال جواب براش هستیم. برای همین توی خلاصه کتاب ذهن درستکار سراغ این موضوع رفتیم تا به سوال‌هایی از این دست جواب بدیم. (دوستان عزیز با جستجو در گوگل میتونن این فایل صوتی بسیار ارزشمند رو گوش بفرمایند)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *