دلیل ناکامی در رسیدن به هدفی که دیگران به آن رسیده‌اند

این روزها به لطف حضور دائمی شبکه‌های اجتماعی در متن زندگی انسان‌ها و فعالیت دائمی آنان در این شبکه‌ها و همچنین به‌اشتراک‌گذاری تمامی لحظات خوب و موفقیت‌های ریز و درشت، خیلی بعید هست که کسی به هدفی هر چند کوچک دست یابد و ما از آن باخبر نشویم. یکی حسابی ورزش می‌کند و دیگری بهترین محتوا را تولید می‌کند، آن یکی زبان انگلیسی را همچون زبان مادری حرف می‌زند و آن دیگری پیوسته در حال مسافرت هست و خوشگذرانی و کسب درآمد از این طریق. اما بعضی‌ها هر بار که تصمیم می‌گیرند به یکی از این اهداف برسند، یا اصلاً جرئت شروع کردن پیدا نمی‌کنند یا وقتی هم که شروع کردند، در میانه راه ناامید می‌شوند و آن هدف را همچون دیگر اهدافی که قبلاً انتخاب کرده بودند رها می‌کنند. اما دلیل اینکه دیگران به آن اهداف می‌رسند و ما نمی‌توانیم چیست؟ ما چطور می‌توانیم به آن اهدافی که برایمان جذاب هستند، برسیم؟

البته که رسیدن به هر هدف ارزشمندی چالش‌ها و دشواری‌های خاص خود را دارد، دشواری‌هایی که تحمل و غلبه بر آنها نیازمند انگیزه و پشتکار و سختکوشی فراوان هست و اتفاقاً مشکل از همین جا شروع می‌شود. به این معنا که ما در میانه مسیرِ رسیدن به آن اهدافِ جذاب در یکی از این پیش‌نیازها کم می‌آوریم و از تلاش دست می‌کشیم. اما چرا دیگران همچون ما گرفتار این دام نشده‌اند و توانسته‌اند به بهترین شکل ممکن به هدفی که برای خودشان تعیین کرده‌اند، دست یابند؟

البته من در این یادداشت کوتاه از تفاوت‌های موقعیتی و شخصیتی و توانمندی‌های شخصی چشم‌پوشی می‌کنم و فرض را بر این می‌گیرم که از این نظر مشکلی وجود نداشته باشد. دلیل این کار هم صرفاً تمرکز بر یک اصل هست. اصلی که شاید بتوان با رعایت آن به هدف‌های ارزشمند بسیاری دست یافت.

به نظرم هر کسی در زندگی شخصی خودش، به شکلی عمیق در پی رسیدن به یک هدف و ارزشی مشخص هست و تمام زندگی‌اش حول آن یک هدف شکل گرفته، هدفی که برای فرد خیلی ارزشمندتر، مهم‌تر و بزرگ‌تر از هر هدف دیگری هست. آن یک چیز می‌تواند پول، جایگاه اجتماعی، آرامش درونی، موقعیت بالای شغلی، محبوبیت در میان دوستان، زندگی مرفه یا هر چیز دیگری باشد. مشخصه اصلی آن یک هدف داشتن بالاترین اولویت و اهمیت نسبت به اهداف دیگر هست.

معتقدم کسانی که توانسته‌اند با وجود دشواری‌ها و چالش‌های بسیار به اهدافی فرعی نسبت به آن هدف اصلی دست پیدا کنند، این بوده که در ابتدای کار، آن هدف فرعی را به آن ارزش و هدف اصلی‌شان گره زده‌اند و به نوعی به آن مرتبط کرده‌اند. در این صورت با هر گامی که در جهت رسیدن به آن هدف جنبی مرتبط با هدف اصلی برمی‌دارند، لذت و خوشی فراوانی نصیبشان می‌شود و از نظر انگیزه و انرژی به مشکل برنمی‌خورند.

تا زمانی که این گره زدن هدف کوچک به آن ارزش و هدف اصلی انجام نگیرد، احتمال شکست خوردن در رسیدن به آن زیاد خواهد بود و بعد از مدتی و با سخت شدن پیمایش مسیر، تحمل آن دشواری‌ها و مشقت‌ها برایمان بی‌معناتر خواهد شد.

پس رمز و راز اصلی رسیدن به هر هدف دیگری، مرتبط کردن آن به هدف و ارزش اصلی زندگی و ایمان به این هست که اگر به آن هدف جنبی دست پیدا کنیم، گامی مهم در جهت رسیدن به هدف اصلی برداشته‌ایم.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

بهترین کاری که در میانه بحران بی هدفی در زندگی می‌توان انجام داد

اهمیتی که زمین بازی و تعیین درست و قطعی آن در زندگی ما دارد

سه نوع دوستی از دیدگاه ارسطو

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *