به نظرم بی هدفی و نداشتن هیچ مقصد و چشماندازی میتواند بدترین موقعیت در زندگی هر کسی باشد. زمانی که بنا به هر دلیلی هیچ دورنمایی برای آینده نمیتوان متصور بود و فردا همچون مقصدی پوشیده از ابهام و تاریکی خود را در مقابل فرد مینمایاند و کلافگی کل وجود او را در برمیگیرد. در چنین شرایطی چه باید کرد و چه کاری میتواند بهترین و اثربخشترین اقدام ممکن باشد؟
البته که به نظرم هیچ شرایطی نمیتواند توجیهکننده این بیهدفی و بی مقصدی باشد. اما به هر حال امکان دارد که هر کدام از ما بنا به دلایل و بر اثر رخ دادن اتفاقاتی در زندگیمان گرفتار چنین وضعیتی باشیم و تا حد زیادی سردرگم شویم.
به نظرم یک سری کارها و اقدامات هستند که هم انجام دادنشان چندان دشوار نیست و هم اینکه در صورت تعیین هر هدفی در آینده میتواند در دستیابی به آن هدف مفید باشد یا اینکه شاید خود آن کار گشاینده مسیری جدید در پیش روی فرد سردرگم و یافتن هدفی ارزشمند باشد.
بیشک در آینده و تحت هر شرایطی و با هر هدف ارزشمندی وقتی به گذشته نگاه کنید و این اقدامات را ببینید حس و حال خیلی بهتری نسبت به زمانی که هیچ کاری انجام ندهید، پیدا خواهید کرد.
مطالعه در مورد هر موضوعی و به هر شکلی، نوشتن از هر موضوعی و به هر ترتیبی و به هر میزانی، یاد گرفتن هر مهارتی و کسب تخصص در هر زمینهای، پیادهروی ساده یا هر شکلی از ورزش کردن، یادگیری زبان دوم و سوم، تمرکز بر هر موضوعی و آموختن در مورد آن و … هر کدام میتوانند موجبات رضایت از گذشته را در زمانی که بحران را پشت سر گذاشته و هدفی ارزشمند در آینده برای خودمان انتخاب کردهایم، به وجود آورند و مانع از حسرت خوردن و ایجاد حس بد در ما شوند.
به احتمال زیاد قرار گرفتن در چنین شرایطی برای هر کسی موقتی و زودگذر باشد اما با این روش میتوان در اوج بی هدفی، هدف داشت و از بی فایدهترین لحظات زندگی، لحظاتی ارزشمند و ماندگار برای آینده خلق کرد. بیشک آینده خیلی متفاوتتر از آن چیزی خواهد بود که ما اکنون میبینیم و انتظار داریم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
اهمیتی که زمین بازی و تعیین درست و قطعی آن در زندگی ما دارد