هرکدام از گونههای حیوانی به شکلی گذران زندگی میکنند. آنها بسته به طبیعت خدادادیشان و با انجام کاری و متحمل شدن زحمتی همراه با تلاش، غذای روزانهشان را تأمین میکنند. در ادامه به همین منوال به سایر جنبههای زندگی حیوانی خود همچون آمیزش جنسی، تولیدمثل و شاید همراهی با همنوعانشان میپردازند. اما زندگی انسان در این میان چه تفاوتی با زندگی حیوانات دارد؟ فلسفه زندگی انسانی چیست و چگونه تعریف میشود؟
احتمالاً شما هم شاهد جنبوجوش موشهای آزمایشگاهی گرفتار در قفسهای ساخته دست انسانها بودهاید. موشهایی که شاید از زندگیشان رضایت دارند و با ارائه خدمات به صاحبانشان غذا و امکانات رفاهی مناسب خودشان را دریافت میکنند. البته ما بهعنوان انسان وقتی به شرایط زندگی آن موشها نگاه میکنیم، چنین شرایطی را غیرقابلتحمل میپنداریم و دلمان برای این حجم از بدبختی و محدودیت و شرایط اسفناک میسوزد. همین که شاهد فعالیت بیحاصل و رنج کشیدن این موجودات بیآزار از دیدگاه خودمان و با ذهنیت یک انسان هستیم، خود باعث آزردگی خاطرمان میشود.
یا گرگی را تصور کنید که شامهای قوی دارد و پیوسته در پی شکارش هست تا شکمی از عزا درآورد؛ در نهایت هم با تلاش بسیار و به دام انداختن موجود زندهای دیگر و سیر کردن شکمش، به دنبال ارضای سایر امیال حیوانیاش خواهد بود و سرانجام در انتهای شب سر بر زمین میگذارد و میآساید تا صبح فردا چرخهای همچون چرخه امروز را تکرار کند.
هرکدام از حیوانات از شامپانزهها گرفته تا پرندگان و آبزیان همگی چنین چرخهای را در زندگیشان تجربه میکنند و ما انسانها با نگاهی از بالا و به نظر خودمان از منظر موجودی تکاملیافته و هوشمند، این موجودات را ناتوان، اسیر و شاید دچار یک زندگی بیمعنا ببینیم که همه کارهایشان از روی غریزه صورت میگیرد و هیچ اراده و تفکر عمیقی در پشت فعالیتهایشان وجود ندارد.
و چقدر به انسان بودن خودمان و داشتن عقل و شعوری بسیار بالاتر از حیوانات میبالیم؛ اما بیایید همان نگاه از بالایی را که نسبت به حیوانات و زندگیشان داریم به خودمان و همنوعانمان هم داشته باشیم.
در چنین شرایطی موجوداتی دوپا را میتوان مشاهده کرد که بیشترین و بهترین زمانهای عمرشان را صرف فعالیتهایی تکراری و شاید اجباری میکنند تا تکه کاغذی دریافت کنند و از طریق مبادله آن با غذا و سرپناه بتوانند گذران زندگی کنند.
موجوداتی که با وجود عقلی تکاملیافته و ارادهای قوی (البته به ادعای خودشان)، خود را چنان درگیر محدودیتها ساختهاند که شاید با آن موش آزمایشگاهی گرفتار در قفس که پیوسته اسیر خواستهها و امیال خویش هست و چندان اختیاری هم از خود ندارد، تفاوت چندانی نداشته باشد.
اما آنچه میتواند انسان را از سایر جانوران متمایز سازد، به کار بستن اراده و اختیار انسانی، معنا بخشیدن به زندگی از طریق فعالیتهایی که نه از سر اجبار و ناچاری بلکه از روی نوعدوستی و خیرخواهی برای دیگران و همچنین پرداختن به کارهایی فارغ از ارضای امیال حیوانی و در جهت ارزشهای والای انسانی باشد.
بیایید از خودمان بپرسیم:
چقدر از فعالیتهای روزانه ما در جهت معنایی هست که به زندگی دادهایم؟
چقدر در زندگی از روی انتخاب و نه از روی اجبار دست به اقدام میزنیم؟
نسبت کنش به واکنش در زندگی ما چقدر است؟ یعنی در چند درصد از فعالیتهایمان شروعکننده هستیم و در چند درصدشان صرفاً پاسخدهنده؟
در روز چقدر زمان فقط و فقط برای خودمان و علایقمان کنار میگذاریم؟
بیایید بهعنوان ناظری بیرونی نگاهی از بالا به زندگی خودمان بیندازیم و آن را از دیدگاه یک فرد بیطرف قضاوت کنیم و هرجایی که مشکلی احساس کردیم، در جهت رفع آن و حرکت به سمت زندگی انسانیتر تلاش کنیم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
آنچه آرزوها، ارزشها و انتخابهای ما را در زندگی شکل میدهد