بسیاردانندگی یا دانایی؟

داشتن آگاهی و اطلاعات کافی در مورد موضوعی خاص اولین گام در مسیر تفکر نقادانه در خصوص آن موضوع است. تا وقتی که ما اطلاعات و آگاهی کافی نداشته باشیم، عملاً تجزیه‌وتحلیل اصولی و اندیشه انتقادی برایمان امکان‌پذیر نخواهد بود. برای رسیدن به آگاهی بایستی کنجکاوی داشت و از یادگیری به هر شکل و به هر روشی استقبال کرد. مغز اگر آگاهی کافی در اختیار نداشته باشد، مطمئناً از اندیشه نیز نخواهد توانست بهره چندانی ببرد.

اما آگاهی و دانایی را نباید با بسیار دانندگی اشتباه گرفت. بر اساس آنچه حسن قاضی‌مرادی در کتاب درآمدی بر تفکر انتقادی بیان داشته، تجلی دانایی در تفکر انتقادی، داوری هدفمند و خود-تنظیم‌گری است. در واقع بسیاردانندگی را می‌توان با کسب هر چه بیشتر داده‌ها و اطلاعات و انبار کردن آن‌ها در مغز متناظر دانست؛ اما این بسیار دانندگی اگر بدون برداشتن گام‌های بعدی برای رسیدن به دانایی صورت گیرد، صرفاً ابزاری برای افزایش کمیت دانسته‌ها خواهد بود تا بتوان فقط بر همه‌چیزدانی تأکید کرد.

ازاین‌رو اگر جمع‌آوری داده‌ها و اطلاعات در مغز بدون بهره‌گیری از تفکر انتقادی، داوری هدفمند و خودتنظیم‌گری انجام گیرد، نه به دانایی که صرفاً به بسیاردانندگی ختم خواهد شد که در نهایت حاصل چندانی برای شخص جز صاحب ادعا شدن نخواهد داشت.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

معرفی کتاب | واضح اندیشیدن اثر ژیل لوبلان

اطلاعات پس‌زمینه‌ای و چالش پذیرش باورهای فعلی یا اطلاعات جدید

تفکر دو وجهی | محدودکننده نظرات و گستره نگاه ما

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *