منظور از گسست در روند عادی زندگی، تغییراتی بزرگ و مهم در زندگی هستند که میتوانند رویه متداول در زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهند یا اینکه مختلاش کنند. اما این ما هستیم که میتوانیم به شکلی آگاهانه و ماهرانه زندگی را مدیریت کرده و پاسخی درخور و شایسته به تغییرات پیش آمده بدهیم.
از آنجایی که عادتهای منظم ما همگی وابسته به یک سری محرکها و قلابهای موجود در زندگی عادیمان هستند و هر تغییری در این محرکها میتواند به نابودی عادت منتهی شود، معمولاً به افرادی که به تازگی در حال ساختن عادتهای مفید در زندگیشان هستند، توصیه میشود که تا مدتی از ایجاد گسست در زندگی عادی خود اجتناب کنند تا آن عادتها به مرور رشد کنند و مسیرهای نورونی خودشان را در مغز به مشخصترین شکل ممکن بسازند.
اما همین گسستهای زندگی میتوانند باعث خدشهدار شدن مسیر اجرای عادتهای نامطلوب شوند و این میتواند به عنوان مزیتی برای این گسستها در نظر گرفته شود.
برای محافظت هر چه بهتر از عادتهای مطلوب در زندگی بهتر است در چنین موقعیتهایی حواسمان به نشانهها و محرکهای عادتهای مطلوبمان باشد و تلاش کنیم آنها را به نوعی در زندگی جدید هم حفظ کنیم.
مزیت دیگری که گسست در روند عادی زندگی میتواند برایمان به همراه داشته باشد، بازگشت مقطعی به حالت آگاهانه از حالت خودکار هست. این اتفاق باعث میشود به بسیاری از کارهایی که مدتی طولانی در زندگی انجام میدادهایم و حالتی خودکار پیدا کرده بودند بیاندیشیم و شاید بهبودهای کوچک و بزرگی در زندگی به وجود آوریم.
معمولا افرادی در تغییر رفتار و ایجاد بهبودهای چشمگیر در زندگی موفق بودهاند که توانستهاند از گسستهای رخ داده در روند عادی زندگی به بهترین شکل ممکن بهرهبرداری کنند.
خلاصه آنچه گفته شد اینکه هر گسستی که در روند عادی زندگی رخ میدهد موقعیتی ارزشمند برای به وجود آوردن تعادلی مجدد میان عادت و تصمیم هست تا بتوانیم بر اساس ارزشها و علایق جدیدمان زندگی بهتر و آگاهانهتری را شکل دهیم و اگر عادتهایی از قدیم وجود داشتهاند که برایمان مطلوب نبودهاند با تلاش کمتری حذف و با عادتهایی جدید جایگزین شوند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
بهترین کاری که در میانه بحران بی هدفی در زندگی میتوان انجام داد