همه ما کارهایی داریم که آنها را هر روز انجام میدهیم. کارهایی که برای ما تکراری هستند و به یک عادت همیشگی برایمان تبدیل شدهاند.
صبح زود از خواب بیدار میشوم، پیادهروی میکنم، دوش میگیرم، سرکار میروم، به کارهای روزمرهام میپردازم، به خرید میروم، مطالعه میکنم، مینویسم، گه گاهی با دوستان و اطرافیانم گپ میزنم، غذا میخورم، میخوابم و …
اینها برخی از کارهای تکراری روزانه من هستند.
افرادی را میشناسم که کارهایی که هر روز انجام میدهند برایشان به یک رویه تکراری بدون هیچگونه معنی و مفهوم خاصی تبدیل شده که تنها با هدف رفع تکلیف و یا زنده ماندن انجام میشوند.
تمامی افرادی که دچار روزمرگی شدهاند، دلیل و بهانه خاص خودشان را برای این کار دارند. اما به نظرم هیچ دلیلی پذیرفتنی نیست.
میشود هر روز کارهای تکراری انجام داد و دچار روزمرگی نشد. میشود برنامه ثابت داشت و از زندگی لذت برد. برای این کار باید عاشق بود. عاشق کاری که انجام میدهیم.
اما شاید هر کسی نتواند عاشق آن کاری باشد که هر روز انجام میدهد و بابت آن حقوق و دستمزد دریافت میکند. شاید هر کسی از کار و محیط کاری خود راضی نباشد و انجام آن را دوست نداشته باشد.
کافی است در زندگی و برنامه روزانه خودمان دغدغه، کار یا اقدامی را بگنجانیم که عاشق آن هستیم. همین یک کار کل روز و کل زندگی ما را خواهد ساخت.
دوستی دارم که عاشق باغبانی است. کل روزهای هفتهاش را به عشق باغبانی کردن در باغچه کوچک خانه آپارتمانیاش در روز جمعه سپری میکند. تمام ساعات روز را با این دلخوشی و امید سپری میکند که بعدازظهر گلهای باغچهاش را آبیاری کند.
دوست دیگری دارم که عاشق ورزش والیبال است. هر روز به عشق لحظاتی که بعدازظهرها با دوستانش والیبال بازی میکنند از شرکت بیرون میزند و کل روز را با خاطرات و اتفاقات خوب روز قبل و به امید بازی آن روزش سپری میکند.
من عاشق مطالعه و نوشتن هستم و از کوچکترین لحظات خالیام برای انجام این کارها استفاده میکنم. هر وقت خسته و ملول از کاری و وضعیتی باشم، یا کتابی را در دست میگیرم و حالم را با آن خوب میکنم و یا اینکه فایل وردی باز میکنم و شروع میکنم به نوشتن
البته که میتوان از همه کارهای روزانه به نوعی لذت برد. میشود عاشق پیادهرویهای صبحگاهی بود. میشود عاشق تک تک لحظاتی بود که با خانواده دور یک میز مینشینیم و غذا میخوریم. میشود عاشق لحظهای بود که زیر دوش آب سرد میرویم و از حس خوب آن لذت میبریم. میشود به هر ثانیه از زندگی معنی بخشید و از بودن در آن موقعیت و آن لحظه شاد بود.
در کل، اگر فرد تنها به یک کار و فعالیت علاقهمند باشد و لحظاتی از ساعات روزانه یا هفتگیاش را به آن کار یا دغدغه خاص اختصاص دهد، علاوه بر اینکه باعث خواهد شد زندگیاش رنگ و بو و معنای تازهای به خود بگیرد، بلکه از روزمرگی رهایی یافته و بازدهی دیگر فعالیتهایش هم افزایش یافته و خلاقیتش شکوفا خواهد شد.
بنابراین برای داشتن یک زندگی خوب و با آرامش، کافی است که در طول روز زمانی را به انجام کاری اختصاص دهیم که عاشق آن هستیم. در این صورت زندگی برایمان لذتبخشتر و زیباتر خواهد شد و دچار روزمرگی نمیشویم.
شما عاشق انجام چه کاری هستید؟ در هنگام انجام چه فعالیتی گذر زمان را احساس نمیکنید؟ شما چه تجربه یا توصیهای برای گرفتار نشدن در دام روزمرگی دارید؟
مطالب مرتبط برای مطالعه بیشتر:
چگونه لذت بیشتری از زندگی ببریم ؟
قضاوت بر اساس نتیجه تصمیمات یا روش تصمیم گیری ؟
حقیقتی در مورد موفقیت و مسیر رسیدن به آن
دیدن فیلم. فیلمی که از قبل درباره اون تحقیق کرده باشم، فیلمی که بعد از دیدن اون برم و با اشتیاق نقدهاش رو بخونم، فیلمی که بعد از دیدنش درباره اون بنویسم. این فیلم.
همهی اینها البته، نیاز به انگیزهای داره که نقش محرک رو بازی کنه. هلت بده جلو.
این کار عالیه.
به نظرم بهترین روش دیدن فیلم و استفاده حداکثری از اون هستش.
کسی که به این کار علاقه داشته باشه و بتونه برای مدت طولانی اونو انجام بده، بعداز مدتی تبدیل به یک نقاد حرفهای فیلم میشه.