یکی از مهمترین مشخصههای مغز انسان نسبت به سایر جانوران و پستانداران داشتن کورتکس بزرگتر و نورونهای بیشتر در مغز است. این قابلیت انسانی علاوه بر اینکه توانمندیهای بسیاری را امکانپذیر میسازد، همزمان شاید باعث مشکلاتی هم بشود. برای مثال کورتکسی که کوچک باشد، در جستجوی تهدیداتی خواهد بود که قبلا در عالم واقع آنها را تجربه کرده و شاهدشان بوده است؛ اما انسان با کورتکس بزرگتر و نورونهای بیشتر میتواند تجربیات و اطلاعات قبلی خویش را ترکیب کرده و انتظارات متنوعتر، خطرات و تهدیدهای بیشتر و در نتیجه آیندههای گوناگونی را تجسم کند.
مارمولکی که بچهاش طعمه شکارچی میشود، هیچ وقت نمیتواند تجسم کند که دنیا میتوانست بهتر از این باشد یا این بلا میتوانست سر بچه او نیاید و مارمولک دیگری قربانی شکارچیان شود. او اصلاً قابلیت تجسم و خلق انتظارات گوناگون برای خودش را ندارد.
اما انسان میتواند دنیای بعد از خودش، دنیای بهتر از این، دنیای بدتر از این، دنیای قبل از خودش و هر آن چیزی را که دوست داشته باشد، تجسم کند و یک سری انتظارات بزرگ و کوچک یا خوب و بد در ذهنش به وجود آورد.
کافی است که ما تصمیم بگیریم و فکر کنیم اوضاع دنیا خیلی بدتر از آن چیزی است که میتوان تصور کرد. مغز ما با تعداد زیادی از نورونهایی که در اختیار دارد تمام تلاشش را خواهد کرد تا کلی اطلاعات و شواهد در این خصوص جمعآوری و حتی خلق کند تا این انتظار ما را توجیه کرده و در درون خود به آن لباس واقعیت بپوشاند.
وقتی میمونی در حال خوردن موزی است و همسایهای خوراک او را از دستش میقاپد، او نمینشیند تا در مورد بیرحم و ناعادلانه بودن دنیا برای خویش داستانسرایی کند و از زندگی اسفناک خود روایتهای گوناگون بسازد. او میرود تا موز دیگری پیدا کند و نیاز فیزیولوژیکیاش را با آن برطرف سازد.
اما کافی است که یک ماشین با سرعت از خیابانی فرعی جلوی ما که در حال رانندگی هستیم، بپیچد. در این صورت هست که انتظارات خودشان را نشان میدهند و دنیاهای بهتر یا بدتر در ذهن ما شروع به نشان دادن خود میکنند و چندین و چند داستان و روایت در ذهنمان شکل میگیرند.
به هر حال ما پیوسته در حال خلق انتظارات در مغز خودمان هستیم و تا وقتی که این انتظارات به مرور جامه عمل به خود بپوشند، ما احساس سرخوشی و رضایتمندی را تجربه خواهیم کرد اما در صورت برآورده نشدن این انتظارات، درد و نارضایتی تمام وجودمان را فرا خواهد گرفت.
به نظرم صِرف آشنایی با این مکانیزمهای مغزی باعث میشود که در بسیاری از موقعیتهای ناخوشایند دید واقعبینانهتر و منطقیتری به اتفاقات اطراف و حالات درونی خودمان داشته باشیم و بتوانیم هر چه بهتر آنها را مدیریت کنیم و بیش از حد گرفتار هورمونهای مختلف مغزی نشویم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
هزینه همرنگی یا درد ناهمرنگی با جماعت