فرض کنید قرار هست که یک سکه را صد بار به هوا پرتاب کنید. شش بار اول را پرتاب میکنید و هر شش بار سکه رو میآید. انتظاری که ما داشتیم این بود که طبق قانون احتمال، ۵۰ درصد احتمال رو آمدن باشد و ۵۰ درصد احتمال پشت آمدن. اما در همان شش بار اول شش تا از سهمیه پنجاه تایی رو آمدن مصرف شد و از سهمیه پشت آمدن هنوز هیچ استفادهای نشده است. پس انتظار داریم بعد از این و از پرتاب ششم به بعد احتمال پشت آمدن بیشتر باشد تا هر چه زودتر مصرف سهمیه پشت آمدن سکه هم شروع شود. این همان مغالطه مجموع ثابت هست که ما در زندگی زیاد دچار آن میشویم.
وقتی معتقدیم از پس روزهای خوب قرار هست روزهای بدی هم بیاید، وقتی فکر میکنیم به ازای افراد ثروتمند افراد فقیری هم باید وجود داشته باشند، وقتی فکر میکنیم یکی باید بدبخت شود تا دیگری خوشبخت شود، در همه این موقعیتها گرفتار مغالطه مجموع ثابت هستیم. به این معنا که در مورد بسیاری از چیزها مقداری ثابت را در نظر میگیریم که جایی باید نسبت به آن کمبود وجود داشته باشد تا جای دیگری مقدار بیشتری از آن موجود باشد.
شاید برخی با این توجیه که منابع در دنیا محدود هست، معتقد باشند که اگر جایی فراوانی وجود داشت، حتماً در جایی دیگر دچار کمبود خواهیم بود. اما موضوع این هست که شادمانی در دنیا هیچ محدودیتی ندارد و داشتن زندگی خوب جزو منابع محدود محسوب نمیشود.
پس میتوانیم قبل از آنکه گرفتار مغالطه مجموع ثابت شویم، با خیال راحت زندگی همراه با شادمانی را برای خودمان رقم بزنیم و خیالمان از بابت اینکه قرار نیست لزوماً در پس هر شادمانی و خوشبختی، غصه و بدبختی در انتظارمان باشد، زندگی خوبی را برای خودمان رقم بزنیم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: