هرکدام از ما عقاید و اعتقاداتی داریم. هر یک از این عقاید و اعتقادات سابقه و جایگاهی مشخص در ذهن ما دارند و شکلدهنده ارزشها و معیارهای ما در زندگی روزمرهمان هستند.
به نظرم یکی از موضوعاتی که میتواند باعث ایجاد تمایز در میان افراد و برتری فکری و جایگاهی برخی نسبت به سایرین شود، فرایند انتخاب عقاید و اعتقاداتشان است.
از این لحاظ افراد را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: افرادی که عقایدشان را خود برگزیدهاند و افرادی که عقایدشان را از دیگران و بی هیچ تلاش، تفکر و تعمقی دریافت کردهاند.
البته شاید هر دو گروه نسبت به آنچه در ذهن دارند، بسیار متعصب باشند و به آن افتخار کنند؛ اما به نظرم صرف داشتن یک عقیده نمیتواند دلیل کافی و قانعکنندهای برای افتخار کردن به آن باشد.
ما زمانی حق داریم به داشتن یک عقیده ببالیم که آن عقیده را انتخاب کرده باشیم. انتخابی از میان عقاید مختلف که آنها را به صورت کامل درک و سبک و سنگین کرده باشیم.
مطمئناً رسیدن به چنین جایگاهی نیاز به تلاش، تحقیق، مطالعه و یادگیری فراوان دارد ولی تا زمانی که به آنجا نرسیدهایم، بالیدن به عقاید شخصی نه تنها کاری سطحی و بیارزش خواهد بود بلکه باعث میشود دیگران هم توجه چندانی به عقایدمان نکنند و ارزشی برای آن قائل نباشند.
به نظرم عقایدی که برای خود فرد معتقد ارزش تحقیق، مطالعه و انتخاب آگاهانه نداشته باشد، برای دیگران هم ارزشمند نخواهند بود و بالیدن به آن هم تغییری در اوضاع به وجود نخواهد آورد.
البته این موضوع را هم نباید از نظر دور داشت که ذهن آدمی این قابلیت را دارد که همواره در حال تلاش و تکاپو و یادگیری و رشد باشد. از این رو هر لحظه احتمال نقض یا تکامل اصول و عقایدی که زمانی برایمان قطعی بودند و هیچ شک و شبههای در موردشان نداشتیم، وجود دارد. به همین دلیل تعصب بی چون و چرا و پافشاری بیش از حد بر عقیدهای خاص میتواند مانعی در برابر رشد و تعالی ذهنی و فکری شود.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
خط قرمزهای فکری و تأثیری که بر تفکر ما دارند
1 دیدگاه