شاهرخ مسکوب و عطش دانستن

شاهرخ مسکوب و عطش دانستن

آثار شاهرخ مسکوب به خصوص روزنوشت‌هایش را خیلی دوست دارم و مطالعه آنها برایم لذت‌بخش و آموزنده است. چند وقتی هست که کتاب سوگ مادر او دوباره در گوشه میزم جا خوش کرده و هر از چند گاهی تورقی می‌کنم و بخش‌هایی از آن را می‌خوانم.

دیروز نوشته تاریخ دوم اردیبهشت سال ۴۳ او را می‌خواندم. روزنوشت‌هایی که در حدود چهل‌سالگی مسکوب و هنگامی که مادرش حال خوبی نداشته و در بیمارستان بستری بوده، نگاشته شده است:

از زندگی بی‌حاصلی که دارم بیزارم. نسبتاً زیاد چیز می‌خوانم ولی عطش دانستن با این قطره‌ها سیراب نمی‌شود. از طرفی دست و بالم برای نوشتن بسته است. مثل آدم چلاقی هستم که پیوسته در آرزوی راهپیمایی است. در دلم هزار آشوب است که راهی به بیرون نمی‌یابد. آتشی است که زبانه نکشیده می‌افسرد. تنها مرا می‌سوزد و سوختنی است که هیچ روشنی ندارد.

این چند جمله می‌تواند نشانی از دغدغه‌ها و افکار درونی یک نویسنده موفق باشد. اینکه بیشتر خواندن و بیشتر آموختن او را سیراب نمی‌کند و اینکه از هیچ تلاشی برای نوشتن فروگذار نمی‌کند و در میانه هزاران آشوب و دغدغه و ناراحتی و اندوه، همچنان قلم به دست می‌گیرد و می‌نویسد. نوشته‌هایی که بیش از نیم قرن از نوشتن آنها گذشته و هنوز که هنوز است خواندنی و آموزنده و لذت‌بخش هستند.

از این روست که هر روز بیشتر از روز قبل به بی‌پایان بودن مسیر مطالعه، یادگیری و نوشتن ایمان می‌آورم و معتقدم گذران زمان در این مسیر، بهترین شکل صرف عمر و انرژی انسان است.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

داستان آرزوی عجیب یک برهمن

فاصله میان آنچه انجام می‌دهیم و آنچه قادر به انجام دادنش هستیم

مشکلاتی که جز با مطالعه نمی‌توانستم بر آنها غلبه کنم

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *