واقعیت این است که ما انسانها به همان اندازه که در تشخیص الگو، مهارت و برتری بسیار داریم، در محاسبه احتمالات و مواجهه با اعداد بزرگ، عملکردمان افتضاح است. شاید تا حدودی به اعداد کوچک عادت کرده باشیم و در محاسبات و دریافتهای درونی مرتبط با آنها خوب عمل کنیم اما همچنان دچار ضعف اساسی در فکر کردن به اعداد بزرگ و محاسبه احتمالات هستیم. از جمله سوگیریهای متعددی که ناشی از همین ضعف انسانیست میتوان به سوگیری معنا اشاره کرد.
سوگیری معنا ناشی از بعید و غیرمحتمل دانستن همزمانی بعضی از رویدادهاست. به این شکل که با وجود احتمال خیلی پایین این جنس همزمانیها، اگر چنین اتفاقی رخ دهد، افراد به دنبال بیرون کشیدن معنایی عجیب و غریب از دل آن خواهند بود.
چنین ارزیابی سادهلوحانهای، همه رویدادهای اتفاقی و تصادفی را که روزانه در دنیا در حال رخ دادن هستند نادیده میگیرد و تلاش میکند تا تحلیلها و معانی عجیب و غریبی به آن تک رویداد از میان میلیونها رویداد روزانه رخداده در جهان، نسبت دهد.
برای مثال کافی است در زمانی که در حال صحبت کردن با یک دوست در مورد یکی از همکارانمان هستیم، آن همکار با ما تماس بگیرد، یا کافی است از دست کسی ناراحت شویم و بلافاصله اتفاق بدی برای او بیفتد، یا فردی را که چند سالی هست ندیدهایم، یک شب در خواب ببینیم و صبح همان شب او با ما تماس بگیرد. در هر کدام از این موقعیتها معمولاً این رخدادها و همزمانیها را با حیرت و تعجب بسیار ارزیابی میکنیم و توجیهات و معانی عجیب و غریبی به آنها نسبت میدهیم.
در حالی که رخ دادن هر کدام از این همزمانیها از احتمال مشخصی برخوردار هست. بر این اساس اصولاً هر از چند گاهی در گوشهای از جهان و در زندگی یکی از میلیاردها انسان روی کره زمین بایستی یکی از این همزمانیهای عجیب و غریب رخ دهد و این رخ دادن اتفاقی دور از ذهن نیست. اما انسانها بسیاری از اوقات این احتمالات را نادیده میگیرند و به دنبال تفسیرهای عجیب و غریب میروند و داستانهایی برای روایت کردن برای دیگران، سرهم میکنند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
دو سوگیری که مانع از درس گرفتن از اشتباهات میشوند