طراحی شادمانی | سوگیری تجسمی و قاعده اوج – پایان

سوگیری تجسمی یا همان Projection Bias یک نوع سوگیری است که در آن ما تمایل داریم از احساسات حال حاضرمان برای پیش‌بینی احساساتی که در آینده خواهیم داشت استفاده کنیم. همین خطای ذهنی به‌تنهایی باعث گرفتن تصمیمات شتاب‌زده، برنامه‌ریزی‌ها و هدف‌گذاری‌هایی که هرگز عملی نمی‌شوند و در نهایت کاهش شادمانی‌مان در زندگی می‌شوند.

برای مثال دمای هوا در زمانی که ما برای خرید لباس زمستانی می‌رویم تأثیر زیادی بر نوع لباس گرمی که می‌خریم، دارد. هر چه دمای هوا در روز خریدِ لباسِ زمستانی پایین‌تر باشد، ما لباس گرم‌تری خواهیم خرید که طبیعتاً بعدها باعث پشیمانی‌مان خواهد شد. دلیل این خطای ذهنی بسط سرمای احساس‌شده آن روز به بقیه روزهای فصل زمستان است.

زمانی که خیلی گرسنه هستیم و وارد یک رستوران می‌شویم، غذای زیادی سفارش می‌دهیم که معمولاً چند برابر میزان غذایی است که در حالت عادی می‌خوریم. همین اشتباه باعث می‌شود مقدار زیادی از غذایی که پول زیادی برایش پرداخت کرده‌ایم، دست‌نخورده باقی بماند. چون ما احساس شدید گرسنگی خودمان را به چند دقیقه بعد از خوردن غذا هم بسط داده‌ایم.

سوگیری تجسمی مربوط به خطای ذهنی ما قبل از انجام کاری یا وقوع رویدادی خاص است که باعث می‌شود، احساسات آینده خودمان را به‌غلط پیش‌بینی کنیم و از این طریق تصمیمات اشتباهی بگیریم.

سوگیری دیگری هم وجود دارد که مربوط به بخاطرسپاری کیفیت خاطرات و اتفاقات گذشته است که به آن قاعده اوج – پایان گفته می‌شود. بر این اساس ما وقتی می‌خواهیم در مورد کیفیت خاطره یا اتفاقی خاص که در گذشته برایمان رخ داده، قضاوت کنیم، این قضاوت بر اساس لحظه اوج و همچنین لحظه انتهایی صورت می‌گیرد.

ما یک هفته برای تعطیلات به مسافرت می‌رویم، ولی بعد از مدتی تنها چیزی که از کیفیت آن تعطیلات به خاطر می‌آوریم تنها احساس لحظه اوج و لحظه پایانی تعطیلات است و عواملی همچون مدت‌زمان تعطیلات و پارامترهای دیگر چندان تأثیری در قضاوت ما از کیفیت آن مسافرت ندارند.

ممکن است شما به کنسرت خواننده محبوبتان بروید و در این کنسرت که ۹۰ دقیقه طول کشیده، از تک‌تک لحظات تا دقیقه ۸۸ لذت برده باشید، اما کافی است که صدای زنگ گوشی فرد کناری‌تان در دقیقه ۸۹ که شما در حال لذت بردن از لحظات انتهایی هستید، به صدا درآید و او شروع به صحبت با تلفنش کند. در این صورت حسابی عصبانی خواهید شد و مدتی بعد، از این کنسرت به‌عنوان یک کنسرت نه‌چندان خوشایند و اعصاب‌خردکن یاد خواهید کرد.

این مشکل ممکن است در سر کارتان هم پیش بیاید. برای مثال شاید شرایط کاری و نوع کار شما در کل خوب باشد ولی صرفاً به دلیل یک اتفاق بد و ناخوشایند، تصمیم بگیرید آن شغل را ترک کنید.

اما حالت برعکس هم وجود دارد. به این معنا که شاید شما مسافرتی را که در مجموع، زیاد بهتان خوش نگذشته است ولی اتفاق خیلی خوب و لذتبخش در آن برایتان رخ داده، به‌عنوان خاطره‌ای خیلی خوب و لذت‌بخش در ذهنتان ثبت کنید.

با توجه به این دو خطای ذهنی و سوگیری‌هایی که وجود دارند، بسیاری از اوقات میزان شادمانی ما در زندگی تحت تأثیر قرار می‌گیرد که ناشی از عملکرد نه‌چندان درست و منطقی ذهن ما است. ازاین‌رو شاید آشنایی با این نوع خطاها، تصمیم گرفتن با توجه به وجود چنین خطاهایی و همچنین ثبت لحظات خوب زندگی در قالب خاطرات که به‌صورت روزانه انجام شود، بتواند تا حد زیادی ما را در غلبه بر چنین خطاهایی و ایجاد شادمانی بیشتر در زندگی یاری دهد.

شما هم اگر موارد و مثال‌های دیگری از سوگیری تجسمی در ذهن دارید، پایین همین یادداشت بنویسید تا در کنار هم بهتر و عمیق‌تر یاد بگیریم.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

طراحی شادمانی | کتابی از پاول دولان

طراحی شادمانی | تأثیر تمرکز بر شادمانی

طراحی شادمانی | آنچه در زندگی باید برایش تلاش کنیم

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

2 دیدگاه

  1. سلام
    در مورد شغل که گفتین؛ به شخصه درگیرم. یعنی فضا و محیط خیلی خوبه ولی یک اتفاق بد باعث شد کشیده بشم به سمت استعفا. قبول نشد. آدم صفر و یکی هم نیستم ولی یکی از پارامترهایی که خیلی برام مهمه خدشه دار بشه، شرایط موندن رو به شدت برام سخت می‌کنه و هر روز مشکلات دیگه که اصلا به چشمم نمیومد، اذیت‌کننده می‌شه.
    سخت‌ترین کار دنیا برام اینه با قسمت احساسی ذهنم بخوام منطقی حرف بزنم؛ این اصطلاح ذهن احساسی و منطقی مطمئنا وجود نداره ولی سر صحبت با خودم قشنگ حسشون می‌کنم برای همین از یه اصطلاح دم دستی استفاده کردم.

    1. سلام،
      آشنایی و تسلط به همچین خطاهای ذهنی نمی‌تونه به شکلی کامل باعث حذف اونها از تصمیمات روزمره زندگیمون بشه. ولی میشه میزان این دست تصمیمات رو به حداقل رسوند. من خودم هم چند ماه پیش تو محل کارم یک همچنین مشکلی برام پیش اومد و دقیقا به همون قبول نشد شما ختم شد.
      اما همونطور که محمدرضا میگه استعفا نتیجه یک یا دو اتفاق آخر نیست بلکه حاصل یک روندی هست که در طول زمان و به مرور شکل گرفته. هر چند اون اتفاق خوشایند آخری حکم کشیدن ماشه‌رو داره و باعث میشه استعفا اتفاق بیفته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *