همانطور که در دو یادداشت قبلی مربوط به طراحی شادمانی (+ و +) اشاره کردم، در مقاطع مختلف زندگی هرکدام از ما ممکن است با آگاهی و خواست خود و یا ناخواسته و به دلیل داشتن مطلوبیتهای ذهنی اشتباه، شادمانیمان را فدای رسیدن به اهداف دیگر کنیم. این کاستن از شادمانی میتواند کاملاً آگاهانه و به دلیل اولویت بالای دیگر ارزشها و آرمانهایمان باشد و یا از روی ناآگاهی، خطا در محاسبات و یا نگاه اشتباهی که به آینده داریم، رخ دهد. هدف اصلی تلاش ها در زندگی موضوع اصلی این نوشتار است. اینکه ما در زندگی برای چه چیزی باید بجنگیم و منابع خودمان صرف چه اهدافی بکنیم.
انسان پیوسته در تلاش است تا به خواستهها و آرزوهایش دست یابد. درواقع به دست آوردن، هدف اصلی زندگی آدمیست. برای بسیاری از افراد، پول در بالاترین اولویت به دست آوردنها قرار دارد. در ذهن چنین افرادی هرچه پول موجود در حساب بانکی بیشتر باشد، زندگی به همان اندازه بهتر خواهد بود. پول بیشتر در قبال کار کمتر.
اما اگر در این هدف عمیقتر شویم و بهخوبی در این تلاشها تأمل کنیم، متوجه خواهیم شد آنچه باعث این حجم از تلاش انسانها برای رسیدن به پول میشود، نه صرفاً خود پول بلکه افزایش انتخابهایی است که از طریق داشتن پول به دست میآید. با داشتن پول بیشتر هست که افراد میتوانند چیزهای بیشتری بخرند و یا تصمیم بگیرند کمتر کار کنند و یا هر دو را همزمان داشته باشند.
همه این تلاشها با این ذهنیت و تفکر شکل میگیرند که درنتیجه خرید بیشتر و تلاش کمتر میزان شادمانی ما در زندگی افزایش خواهد یافت. معمولاً این نوع تفکر به شکلی آگاهانه در ذهن افراد وجود ندارد بلکه در ناخودآگاه آنها چنین روندی تعریف شده است. درواقع در این نوع هدفگذاری پول به اشتباه هدف اصلی زندگی قرار گرفته. شاید این هدف به تقلید از اطرافیان و به دلیل فراگیری آن در جامعه بر افکار و ذهنیات افراد سایه انداخته است.
اما اگر این پول بیشتر در کنار کار و تلاش کمتر، به شادمانی بیشتر در زندگی منجر نشود، تکلیف چیست؟ به نظر میرسد در این صورت تمامی محاسبات به هم خواهند ریخت و منابع صرف شده به افزایش شادمانی فرد یا کسانی که برای او مهماند، منجر نخواهد شد.
این روزها تماشای فیلم و سریال یکی از توصیهها رایج در میان بسیاری از افراد برای افزایش لذت و شادمانی دوستانشان است. بهخصوص سریالهای معروف آمریکایی یا ترکیهای که در جمعها همواره در مورد آنها سخن میگویند و از جذابیت آنها تعریف میکنند. اگر کسی صرفاً به خاطر توصیه دیگران شروع به تماشای سریالهای مختلف کند و زمان بسیاری هم صرف این کار شود اما در شادمانی او و اطرافیانش تغییری حاصل نشود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر میزان شادمانی فرد در زندگی بعد از تماشای سریالها و بعد از آن تغییر نکرده باشد، در این صورت او صرفاً منابع خود را هدر داده است و تنها دستاورد او این خواهد بود که میتواند از آن پس ادعا کند که او هم سریالهای معروف را تماشا کرده.
از این رو به نظر میرسد هدف اصلی در هر انتخابی و انجام هر فعالیتی در زندگی فقط و فقط باید شادمانی خودمان یا افرادی باشد که برایمان اهمیت دارند. این هدف در صورتی محقق خواهد شد که حواسمان باشد بَرده اهداف و خواستههای خودمان نشویم و همواره به شکلی برنامهریزی و اقدام کنیم که تمامی اقدامات در جهت هدف اصلی که همان شادمانی هست، صورت پذیرند.
این توجه و تمرکز بر نوع انتخابها و اقدامها بهمرور باعث افزایش میزان شادمانی ما در زندگی خواهد شد که خود باعث افزایش سلامتی، کیفیت بالای زندگی، کسب موفقیتهای بیشتر و در نتیجه افزایش هر چه بیشتر رضایت از زندگی میشود.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
طراحی شادمانی | شادمانی مصنوعی یا همان زندگی معمولی؟
طراحی شادمانی | مطلوبیتهای ذهنی اشتباه
طراحی شادمانی | کتابی از پاول دولان