یادداشت امروز در مورد موضوعی است که در این مدت ذهنم را به خود مشغول کرده و وقتی به افراد و مردمان دوروبرم نگاه میکنم، میبینم باوجوداینکه امری واضح، بدیهی و غیرقابلانکار است ولی بهراحتی و با آرامش خیال توسط بسیاری نادیده گرفته میشود.
هرکدام از ما در زندگی خودمان نقشها و مسئولیتهایی داریم.
برخی از این نقشها و مسئولیتها را با اراده، اختیار و علاقه خود برگزیدهایم، مثل پدر بودن، مادر بودن، همسر بودن، معلم بودن، نویسنده بودن، کارمند بودن، راننده بودن، فروشنده بودن، پزشک بودن، پرستار بودن و …
اما برخی دیگر از این نقشها به ما تحمیل شدهاند و خودمان هیچ نقشی در پذیرش آنها نداشتهایم، مثل فرزند بودن، انسان بودن و …
از دیدگاهی دیگر برخی از نقشها را میتوان با اراده و اختیار خود کنار گذاشت و در صورت برقرار بودن شرایط از آن بیرون آمد که ازجمله آن مشاغلی هستند که داریم.
اما برخی را وقتی بر عهده گرفتیم دیگر نمیتوانیم با اراده و اختیار صرفا خودمان کنار بگذاریم و از آن بیرون بیاییم و بعد از پذیرش راه برگشتی وجود ندارد.
آنچه مهم است اینکه ما در قبال همه این نقشها مسئولیم و باید بعد از پذیرش آن و تا زمانی که برعهدهشان داریم وظایف خودمان را به نحو احسن اجرا کنیم.
هیچ دلیل و توجیهی نمیتواند برای عدم ایفای درست نقش و نپذیرفتن مسئولیت قانعکننده باشد.
من اگر پذیرفتهام همسر فردی باشم، در هر شرایطی مسئولم و باید این نقش را به بهترین شکل ممکن در زندگیام ایفا کنم.
من اگر پذیرفتهام پدر باشم، باید بهترین پدر برای فرزندم باشم.
یک پزشک باید وظایفش را بدون توجه به شرایط بهخوبی به انجام برساند.
یک معلم، یک راننده و یا هر کسی که باشم یا هر عنوان دیگری که داشته باشم، یعنی مسئولیت ایفای این نقشها را به بهترین شکل ممکن، پذیرفتهام.
مسئله اصلی این است که ایفای این نقشها صرفاً در زندگی و آینده خودم تأثیرگذار نیست بلکه من عملاً در زندگی فرد یا افراد دیگری هم تأثیرگذار هستم و اقدامات من آینده و سرنوشت انسانهای دیگر را هم تحتالشعاع قرار میدهد.
در نقشهایی مانند پزشکی، معلمی، مهندسی یا نویسندگی و مشاغل دیگر که قابلجایگزینی هستند، فرد میتواند بگوید که من از امروز دیگر این نقش را ندارم و افراد دیگری بهجای من در جامعه ایفای نقش کنند و در صورت مهیا بودن شرایط فرد دیگری نقش را بر عهده میگیرد.
اما نقشهایی هم هستند که نه قابلواگذاری هستند و نه قابلچشمپوشی. من اگر پدر هستم، اگر فرزند هستم، اگر همسر هستم، نمیتوانم و نباید در وظایف و مسئولیتهای خودم کوتاهی کنم.
هیچ دلیلی نمیتواند کوتاهی در این مسئولیتها را توجیه کند. این نقشها هیچوقت و تحت هیچ شرایطی تعطیل نمیشوند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
کسانی هستند که سنگینی بار این مسئولیتها را قبل از بر عهده گرفتنشان میدانند و میشناسند و بر اساس این شناخت از ابتدا نمیپذیرند ولی بسیاری از افراد هم میپذیرند.
اما در این میان افرادی هم هستند که بعد از پذیرش مسئولیت پی به دشواریها و سنگینی آن میبرند و خود را در میانه میدان میبینند.
ولی این اصلاً دلیل قانعکنندهای برای اجحاف در حق دیگران و کوتاهی در انجام وظایفمان نمیتواند باشد.
ما حق نداریم با زندگی، آینده و سرنوشت یک انسان دیگر صرفاً به خاطر دستیابی به خواستهها، علایق خودمان و یا مشکلات شخصیمان بازی کنیم و آن را تحت تأثیر قرار دهیم.
ما تحت هر شرایطی و تا زمانی که زنده باشیم مسئولیم و هیچ توجیهی برای عدم ایفای درست مسئولیتهایمان پذیرفته نخواهد بود.
پینوشت: آنچه گفتم و نوشتم، اصلی بسیار ساده، واضح و بدیهی است ولی بسیاری از اتفاقات ناگوار، مصیبتها و مشکلات دنیای امروز ما و به خصوص کشور ما ناشی از نادیده گرفته شدن همین اصل بدیهی است. پدران، مادران، همسران، مهندسان، پزشکان، رانندگان، کارمندان، معلمان، مدیران و افراد دیگر بسیاری هستند که کوچکترین اهمیتی برای این اصل بدیهی در زندگیشان قائل نیستند و به همین دلیل ما اکنون در این شرایط به سر میبریم.
مطالب پیشنهادی برای مطالعه:
ایده شما را بصورت مشروط می پذیرم نه کامل !
بنظرم وقتی کسی مسوولیتی را پذیرفت ، باید زمان اتمام وظیفه را هم یا خودش یا جامعه مشخص کند . وگرنه مسوولیت مادام العمر ، غیر اخلاقی ترین امر رایج در دوران ماست .
از ازدواج و پدر و مادر بودن گرفته تا مسوولیت های اجتماعی دیگر مشمول تاریخ انقضا میشوند . در غیر اینصورت فرد دچار بحران می شود . چون شرایط اش در طول زمان تغییر کرده و شاید پنج سال بعد از ازدواج دیگر نخواهد ادامه دهد . یا هفده سال بعد از فرزند پروری ، علایق اش عوض شود .
جناب منبری عزیز، خیلی خوشحالم که نظرتون رو در مورد این موضوع نوشتید تا بحثی هرچند کوچک شکل بگیره.
و اما موضوع اصلی
به نظر من این روابط دو جنبه دارند، جنبه اخلاقی و جنبه حقوقی که مسلما هدف ما در اینجا جنبه حقوقی نیست.
اما در خصوص جنبه اخلاقی مسئولیتها به نظرم نمیشه حکم کلی داد که لزوما تاریخ انقضا میتواند داشته باشد یا نه.
اگر تاریخ انقضایی بین طرفین در هر زمانی توافق شود در این صورت مشکل اخلاقی در این خصوص وجود نخواهد داشت ولی اگر تاریخ انقضایی بین طرفین توافق نشده باشد، فرد نمیتواند و اصولا نباید بنا به خواسته و تمایل خود بگوید که من بنا به شرایط شخصی خودم و حالی که امروز دارم، دیگر تعهدی نخواهم داشت و مسئولیتم تمام است. حتی بسیاری از اوقات فرد از اعلام علنی این موضوع هم سربازمیزند.
در شکل دیگری از مسئولیت که همان مسئولیت پدری و مادری هست، فرزند دخالت و نقشی در این تصمیم نداشته و صرفا پدر و مادر باهم تصمیم گرفتهاند که او را به دنیا بیاورند و مسئولیتش را برعهده بگیرند. اما اینکه در مقطعی بگویند مسئولیت ما دیگر تمام است، مخصوصا زمانی که فرزند عملا به پشتیبانی و کمک آنها نیاز داشته باشد، به نظرم کاری انسانی نیست.
البته از طرفی پدر و مادر هم مسئولیت مادامالعمر در قبال فرزندشان ندارند ولی مشکل اصلی با پدر و مادرهایی است که حتی قبل از ده سالگی کودک، هیچ احساس مسئولیتی در قبال تغذیه روحی و جسمی او نمیکنند و او را به امان خدا رها میکنند. در این مواقع کودک لزوما بر سر چهارراهها در حال گدایی نیست بلکه امکان دارد که در خانه باشد ولی از بسیاری از نیازمندیهای خود محروم بماند.
مشکل اصلی من با کسانی است که بنا به احساسات خود و یا ملاحظات خاص مسئولیتی را میپذیرند و جنبههای مختلف آن را در نظر نمیگیرند و بعد از برعهده گرفتن مسئولیت ودر میانه راه متوجه میشوند که این مسئولیتی که پذیرفتهاند دشواریهای زیادی دارد. آن موقع هست که به بهانههای واهی و بیهوده در پی شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت هستند.
پدر و مادری که بعد از به دنیا آوردن فرزند حال و حوصله تربیت او را ندارند و وقت و انرژی کافی برای این کار صرف نمیکنند، معلمی که بنا به مشکلات شخصی خود، از کیفیت تدریس به دانشآموزانش میزند، پزشکی که برای کسب درآمد بیشتر آنطور که باید برای مریضش زمان و انرژی کافی اختصاص نمیدهد و …