در این پست دوباره تصمیم گرفتم به سراغ دیوید اگیلوی و درسها و تجاربی که او در کتاب عالی اعترافهای یک تبلیغاتچی به آنها پرداخته است بروم و نکاتی را از فصل اول این کتاب که در مورد مدیریت یک سازمان هست، برایتان بهصورت خلاصه نقل کنم.
قبلاً دو پست مستقل را به دیوید اگیلوی و کتاب معروف او (اعترافهای یک تبلیغاتچی) اختصاص دادم. در پست اول از زندگی اگیلوی و سختیهایی که متحمل شده بود، نوشتم و توصیههایی را که او برای موفقیت برشمرده بود، بازگو کردم. در پست دوم هم از نکاتی در مقدمه کتاب که مفید و جالب بودند، برایتان گفتم.
در این پست قصد دارم، خلاصهای از نکات و مطالب آموزنده فصل اول کتاب را که مربوط به مدیریت یک بنگاه تبلیغاتی است، نقل کنم.
برای آشنایی با کتاب و توضیحات بیشتر در مورد داستان نویسنده آن میتوانید دو پست قبلی را مرور کنید.
خاطرات دیوید اگیلوی از آشپزخانه هتل مجستیک
دیوید اگیلوی این فصل از کتاب را با خاطراتی از آشپزخانه هتل مجستیک شروع میکند که در دوران جوانی به همراه ۳۶ آشپز دیگر در آنجا مشغول به کار بودهاند و مدیریتشان را سرآشپزی به نام آقای پیتارد بر عهده داشته است.
اگیلوی در این آشپزخانه آموختههای تجربی بسیار مهمی درزمینه مدیریت داشته است که در نوع خودش جالبتوجه هستند.
اگیلوی میگوید هدف اصلی آنها در آشپزخانه پختن غذایی بود که در خوشمزگی بیهمتا باشد و تا حدودی هم توانسته بودند به این هدف دست یابند.
آقای پیتارد، بهعنوان سرآشپز، بهمرور به استاد مدیریت اگیلوی تبدیل میشود و دیوید همواره در حال آموختن درسهای مدیریت از او بود بهطوریکه در جایی از خاطراتش مینویسد، شیفته شخصیت او و طرز تفکرش شده بود و در اداره بنگاه تبلیغاتی خود هم از آن تجارب بهره گرفته است.
در ادامه گزیدهای از درسهای آموختهشده اگیلوی از آقای پیتارد میآید.
- آقای پیتارد بااینکه مدیر بود و ۳۷ آشپز همزمان زیردستش کار میکردهاند ولی هفتهای یکبار از اتاق شیشهای مدیریت خودش بیرون میآمد و مشغول آشپزی میشد.
- سرآشپز پیتارد آنقدر در کارش ماهر بود که هنگام آشپزی، همه آشپزها به دور او جمع شده و انگشتبهدهان مجذوب آشپزی او میشدند و از کار کردن برای او، احساس غرور میکردند.
- در طول مدتزمانی که اگیلوی در آشپزخانه کار میکرده، پیتارد یکبار از او تعریف میکند و این تعریف کردن چنان سنجیده و ماهرانه بوده است که به گفته اگیلوی، تا آخر عمر او را برده خود میکند و یاد میگیرد که باید ارائه خدماتش ورای تصور باشد.
- شعار آشپزخانه هتل مجستیک که بهترین آشپزخانه پاریس در آن زمان بود، عبارت بود از: «ما دردسر را به جان میخریم و به هر قیمت شده سر حرفمان میایستیم.»
- یکی از ویژگیهای جالب آقای پیتارد این بود که باوجوداینکه یک سرآشپز بود و در آشپزخانه یک هتل کار میکرد، در خارج از محیط کار مثل بانکدارها لباس میپوشید و مثل اشرافزادهها رفتار میکرد و این باعث میشد افراد زیردستش رؤیاپردازی کنند و همیشه تلاش کنند تا وظایفشان را بهخوبی انجام داده و به جایگاهی مشابه او دست یابند.
- مشخصهای که آقای پیتارد را به یک مدیر تمامعیار تبدیل کرده بود، سختکوشیاش بود. بهطوریکه کارگران او هفتهای ۶۳ ساعت کار میکردند و یک روز در هفته را مرخصی میگرفتند ولی پیتارد باوجوداینکه مدیر بود ولی هفتهای ۷۷ ساعت کار میکرد و هر دو هفته یک روز مرخصی میگرفت.
- مهمترین آموخته اگیلوی از پیتارد که برایش ماندگار شد این بود که اگر به مشتری خدمتی ارائه کنی که بداند در هیچ جای دیگر مشابه آن را دریافت نخواهد کرد، هرگز به تو پشت نخواهد کرد.
ویژگیهای کارمندان نمونه ازنظر اگیلوی
اگیلوی معتقد بود رمز اول موفقیت در صنعت تبلیغات داشتن کارمندان فوقالعاده خلاق، باهوش و تیزبین است.
اگیلوی برای کارمندان شایسته، ویژگیهایی را برشمرده که میتواند الگویی برای همه افراد باشد تا بیشترین رشد و پیشرفت را در کار و زندگیشان داشته باشند.
ویژگیهای این افراد عبارتاند از:
- افراد سختکوش و کسانی که کار را روی هوا میقاپند.
- افراد خوشفکر
- افرادی که سرزنده هستند و با عشق کار میکنند.
- افرادی که اعتمادبهنفس بالایی دارند.
- کسانی که با دیدن قابلیتی خاص در زیردستان خود، تلاش میکنند آن را بپرورانند و برای خودشان جانشین تربیت کنند.
- افرادی که به فکر ارتقای کیفی کار خودشان هستند تا در سازمان رشد کنند.
- افرادی که نرمخو و آرام هستند و در برقراری ارتباط با دیگران رفتاری انسانی دارند.
- افراد وقتشناس و اهل برنامهریزی
دیوید اگیلوی از افرادی که همیشه مشغول ستایش رئیس خود هستند، بیزار بود. چون معتقد بود که به همان اندازه با زیردستان خود تندخویی میکنند.
ویژگیهای یک مدیر موفق
ازنظر اگیلوی شرط لازم برای اداره یک مجموعه، داشتن ذهنی پویا، عزمی راسخ و سعهصدر است تا هیچ شکستی مانع ادامه راه نشود.
همچنین مهمترین موضوع در مدیریت یک مجموعه رعایت اصول اخلاقی است.
اگیلوی معتقد بود یکی از مهمترین وظایف هر مدیر تقسیمکار درست است. به این معنی که متناسب با نوع و اهمیت کار و تجارب و تواناییهای هر فرد، باید کار مناسب را به فرد متناسب با آن کار واگذار کرد. در این صورت است که اوضاع بهخوبی پیش خواهد رفت.
خلاقیت ازنظر اگیلوی
اگیلوی در این فصل موارد جالبی را در خصوص خلاقیت مطرح کرده است که در ادامه بخشی از آن را برایتان نقل میکنم:
با استدلال نمیتوان به خلاقیت رسید و حتی بسیاری از یافتههای ذهنی را نمیتوان در قالب کلام ریخت. باید این توانایی را داشته باشیم که ایدههایمان را به محک تجربه بیازماییم و با دریافتهایی که از ضمیر ناخودآگاهمان داریم، به آنها بالوپر بدهیم.
بیشتر کسانی که دستاندرکار تجارت هستند نمیتوانند خیالپردازی کنند، چون ذهن محاسبهگری دارند و گیرندههای رؤیایشان حساسیت خود را ازدستدادهاند.
من از استدلال منطقی عاجزم، ولی راه باز نگهداشتن خطوط ارتباطی برای برقراری تماس با ضمیر ناخودآگاهم را خوب میدانم. خیلی زیاد به موسیقی گوش میدهم، با دوش آب گرم میانه خوبی دارم، عاشق باغبانیام و ساعتهای متمادی در مزارع حومه شهر قدم میزنم. درعینحال زیاد سفر میروم تا مغزم فرصت پیدا کند گرد خستگی را از خود بزداید و وسیله نقلیهام دوچرخه است.
هر وقت به ذهنم استراحت میدهم، تلگرافهای بیشماری از ضمیر ناخودآگاهم دریافت میکنم. این پیغامها مواد اولیه لازم برای کارهای تبلیغاتیام هستند، ولی به چاشنیهایی همچون سختکوشی، فکر باز و کنجکاوی بیحدومرز هم نیاز دارم.
در دنیای تجارت مدرن بیفایده است که فقط یک کارمند خوشفکر و خلاق باشی. باید بتوانی چیزی را که خلق کردهای به پول تبدیل کنی. هیچوقت یک ایده خوب فراگیر نمیشود؛ مگر اینکه یک فروشنده قابل و توانا محصولی را که بر اساس آن طراحیشده است، به همه معرفی کند.
مطالب پیشنهادی برای مطالعه: