معلوم است که رسیدن به آرزوها و اهداف بزرگ ما را حسابی شاد میکند، اما آیا هر کسی که به آرزوهای بزرگ میرسد، حداکثر شادی را در زندگی خود تجربه میکند؟ لزوماً پاسخ به این سؤال مثبت نیست و این مثبت نبودن پاسخ میتواند دلایل متعددی داشته باشد. اما این اعتقاد که داشتن استانداردهای بالا در زندگی و کار میتواند شادیها و احساس رضایتهای بزرگی برایمان به ارمغان بیاورد، همچنان در میان بسیاری از افراد متداول هست. در حالی که در پیش گرفتن چنین روشی بسیاری از اوقات نه تنها میزان شادی افراد را در زندگی افزایش نخواهد داد، بلکه باعث افزایش حس ناکامی و نارضایتی هم خواهد شد.
ما چه بخواهیم یا نه، به شدت تحت تأثیر هورمونها و مواد شیمیایی مغزی هستیم و این هورمونها پیوسته در حال زیادهخواهی هستند و این ما هستیم که باید با تسلط هر چه بیشتر بر این درخواستها باید میزان شادمانی و حس رضایت خودمان را در زندگی حداکثر سازیم.
بعضی از افراد به زعم خود با در پیش گرفتن رنج بلندمدت و تحمل این رنج تلاش میکنند تا به حس شادی و رضایت بیشتری در مقایسه با رنجها و دردهای کوتاهمدت دست یابند و این کار را با در نظر گرفتن استانداردهای بالا برای خود انجام میدهند. اما داشتن چنین رویهای در زندگی نه تنها باعث اعتیاد ما به رنج و درد به دلیل ترس از، از دست دادن شادمانی میشود، بلکه در نهایت آن جهش هورمونی که در لحظه موفقیت در مغز اتفاق میافتد و چندان طولی نمیکشد، باعث به وجود آمدن حس ناامیدی و ناکامی در افراد میشود. حتی بسیاری از اوقات علیرغم تحمل رنج و درد بسیار، به دلیل بالا بودن استانداردها آن نقطه حداکثری شادمانی تجربه نمیشود و شکستی بزرگ شکل میگیرد.
به هر حال همه ما ناگزیر از این هستیم که بپذیریم حالت ایدئال در زندگی وجود ندارد. باید قبول کنیم حتی رییس جمهورها، مدیرعاملها و قهرمانان المپیک هم اسیر افت و خیزهای مواد شمیمیایی و هورمونهای مغزی خود هستند و در صورتی که نتوانند به خوبی این فرایندها را درک و مدیریت کنند، نخواهند توانست کیفیت زندگی مطلوبی را تجربه کنند.
داشتن استانداردهای بالا به نظر مطلوب و تأثیرگذار و اثربخش به نظر میرسد اما انتظار رسیدن به ایدئالهای ذهنی میتواند باعث حس تلخی و رنجش و ناکامی شدیدی در ما شود. در پیش گرفتن چنین روند نادرستی حتی میتواند کیفیت زندگی ما را خیلی پایینتر از حدی بیاورد که در حالت عادی و طبیعی میتوانست وجود داشته باشد.
به نظرم بهترین اقدامی که میتوان در چنین شرایطی انجام داد، تمرکز بر شادمانیهای کوچک و معمولی، تلاش برای داشتن حس رضایت از این شادمانیها و در نهایت تمرکز بر کسب مهارتها و دستاوردهای کوچک در زندگی است. شاید اگر با تمام وجود بپذیریم که آن حالت ایدئال و آرمانی از نظر زندگی مطلوب و شادمانی حداکثری وجود ندارد، بتوانیم زندگی بهتر و رضایتبخشتری را تجربه کنیم. در عین حال معتقدم داشتن چشماندازهای بزرگ و حرکت به سمت آنها در حین لذت بردن از مسیری که در حال پیمودن آن هستیم، میتواند یکی از بهترین راهکارها برای دستیابی به حس شادمانی و رضایت از زندگی باشد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: