جان استوارت میل، فیلسوف بریتانیایی در مورد شادمانی در زندگی گفته: «تنها افرادی شادمانند که تمرکز ذهنیشان روی هر هدفی به غیر از شادمانی باشد؛ روی شادمانی دیگران، روی بهبود نوع بشر، حتی روی یک هنر یا حرفه که صرفاً به عنوان یک ابزار پنداشته نشود، بلکه به خودی خود یک مقصد ایدئال باشد. بنابراین آنها با هدف گرفتن یک مقصود دیگر، شادمانی را هم در مسیرشان مییابند».
آدام گرنت در کتاب دوباره فکر کن، بعد از اشاره به این نقل قول، انجام کاری معنادار و بزرگ را لازمه رسیدن به شادمانی و همچنین افزایش اعتماد به نفس میداند. انجام این کارها معمولا در ارتباط با سیستمهای باز امکانپذیر میشود. سیستمهای بازی همچون حرفهها، روابط و جوامع که هیچ مرز بستهای نسبت به محیط پیرامونشان ندارند.
گرنت به دو مشخصه کلیدی این نوع سیستمها اشاره میکند که عبارتند از: همپایایی (equifinality) و چندپایاییmultifinality) ) که منظور از اولی وجود مسیرهای گوناگون برای رسیدن به یک مقصد و منظور از دومی منتهی شدن یک نقطه شروع به اهداف گوناگون است. به همین دلیل هیچ تعریف ثابتی از موفقیت یا مسیر واحدی برای شادمانی وجود ندارد.
در نهایت آدام گرنت به این نتیجه میرسد که:
بهترین اقدام ما در زندگی شخصی و کاری، میتواند برنامهریزی برای آموزهها و کمکهای مدنظرمان طی یکی دو سال آتی و گشودن ذهن بر روی احتمالات پس از آن باشد. با اقتباس از تشبیه ای.ال.دکتروف، نگارش برنامه برای زندگی «مثل رانندگی کردن در یک شب مهآلود است. صرفاً تا آنجایی را میبینید که توسط چراغهای ماشینتان روشن شده، اما به هر حال میتوانید کل راه را طی کنید».
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
انگیزه های مولد و انگیزه های نامولد