یکی از دستهبندیهایی که مارشال گلدسمیث در کتاب خلق رفتارهای ماندگار برای انواع انگیزه انجام میدهد، تقسیم آن به دو نوع انگیزه های مولد و انگیزه های نامولد هست. از نظر گلدسمیث انگیزه رفتاری به هر گونه محرکی گفته میشود که در رفتار ما اثر میگذارد. به همین خاطر تسلط و اشراف ما به انگیزههای مختلفی که در زندگی داریم شاید هر چه بیشتر باعث شود تا بتوانیم مدیریت بهتری بر آنها داشته باشیم.
اما تمایز اصلی انگیزه های مولد و انگیزه های نامولد در این هست که دسته اول انگیزه ها ما را به سمت تبدیل شدن به آدم دلخواهمان می کشانند و دسته دوم باعث انحراف ما از مسیر میشوند. آنچه در این خصوص حائز اهمیت و به نظرم قابل تأمل هست، تعیینکننده بودن عکسالعمل و واکنش ما در مقابل این انگیزههاست نه خود انگیزه ها.
برای مثال معلمی که قصد دارد درس را به بهترین شکل ممکن به شاگرد خویش یاد دهد، شاید انگیزه زیادی برای این کار داشته باشد اما نحوه واکنش او به این انگیزه و اقدامی که برای رسیدن به نقطه مطلوب ذهنی انجام میدهد، باعث این خواهد شد که نتایج متفاوت از هم باشند.
پدر و مادری که قصدشان تربیت فرزندی با استقلال مالی بالا هست، امکان دارد یا با تحت فشار قرار دادن فرزند به هر طریقی این انگیزه را به سرانجام برسانند و یا با رفتار و رویکردی اصولیتر.
کارمندی که انگیزه بالایی برای پسانداز و ساختن آیندهای مطمئن برای خود دارد، هم میتواند از طریق جای دادن روشهای مختلف سرمایهگذاری در سبد خود این کار را انجام دهد و هم میتواند با رفتن به سمت سرمایهگذاری در بازارهای سیاه به این هدف برسد.
البته همیشه هم اختلاف دو مسیری که پیش روی ما قرار دارند، اینچنین واضح و روشن نیست و انتخاب و تصمیمگیری در این خصوص به راحتی موارد اشاره شده نخواهد بود؛ اما واقعیت این است که بسیاری از اوقات بر عکس آنچه ما فکر میکنیم در موقعیتهای مختلف انگیزه کافی در ما وجود دارد ولی آنچه باعث بروز مشکل و نرسیدن به هدف اصلی میشود نداشتن قدرت تشخیص و تصمیمگیری درست هست که میتوان با یادگیری مهارتهایی همچون مهارت تفکر نقادانه و مهارت تصمیمگیری تا حد زیادی مسیر را برای رسیدن به هدف موردنظر هموار ساخت.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
سرگرمیهایی که باید جدی گرفته شوند