برای خیلی از ماها کلمه یادگیری یادآور روزهای نه چندان خوشایند مدرسه و تمام فشارها و سختیهایی هست که در دوران کودکی و نوجوانی در آن محیط تجربه کردهایم. اصلاً شروع یادگیری و ذهنیت شکل گرفته در ما مربوط میشود به همان زمان؛ به همین خاطر یادگیری برای بسیاری از ما تداعیکننده فعالیتی خستهکننده و همراه با فشار ذهنی است؛ در حالی که میهای چیک سنت میهایی نظری غیر از این دارد.
او معتقد است یادگیری به راحتی قابلیت تبدیل شدن به یک فعالیت راحت و لذتبخش را دارد، به شرطی که ما بتوانیم کنترل کامل خودمان را بر آن اعمال کنیم. داشتن کنترل در یادگیری هم به معنای انتخابی و اختیاری بودن این فعالیت است.
شما اگر احساس کنید که ناچار هستید کتاب خاصی را بخوانید یا به دلیل اینکه از شما انتظار میرود در کلاس خاصی شرکت کنید، یادگیری به بیراهه خواهد رفت و برایتان خوشایند نخواهد بود. اما اگر تصمیم به پیمودن مسیر یادگیری به دلیل احساس درونی درستی باشد که در شما جاری هست و خودتان علاقمند و راغب به یادگیری موضوعی باشید در این صورت هست که این کار برایتان نسبتاً راحت و خشنودکننده خواهد شد.
اتفاقاً به همین خاطر هم هست که بسیاری از متخصصان دانشگاهی در زمینههای مختلف نتوانستهاند به اندازه کسانی که به شکلی آماتوری وارد یک حوزه شدهاند و هدفشان صرفاً بهتر فکر کردن در آن زمینه و نه تبدیل به یک متخصص شدن بوده، به جایگاههایی درخور و چشمگیر دست یابند. چون بسیاری از افرادی که در مسیر تبدیل شدن به یک متخصص قرار میگیرند، تمام تلاششان را به کار میبندند تا دانشمند مشهوری شوند و به مرور از این هدف اولیه که در اصل دست یافتن به توانمندی تفکر بهتر و لذت بردن از این کار بوده، غافل میشوند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
آیا بازخوانی یک متن باعث یادگیری و بهخاطرسپاری بهتر آن میشود؟
اهدافی که نوع نگاه ما به دنیا را شکل میدهند
بهترین شغل برای شما یا همان نقطه شیرین زندگی از نگاه جیم کالینز
حسین جان مطلب جالبی بود. از مدل نوشتنت که کوتاه و دلنشین بود خوشم اومد.
ممنونم از لطفت محمدرضاجان.