کاری که کودکان انجام میدهند، شاید اصولیترین اقدام برای یادگیری اساسی مبانی و مفاهیم پایهای باشد. روشی که در آن به میزان قابلتوجهی در موضوع عمیق میشوند تا بتوانند به ریشه و بنیان یک مفهوم دست یابند. اما بهمرور که انسان بزرگتر و بر مسائل و موضوعات مختلف مسلطتر میشود، تمایل خود را به یادگیری عمیق از دست میدهد و صرفاً به فهمی سطحی از آن آموختهها و اطلاعات جدیدش بسنده میکند.
پنج چرا روشی است که رفتارها و رویکردهای کودکان را در یادگیری بهخوبی نشان میدهد. کودکان به شکلی غریزی بر اساس اصول و مبانی میاندیشند. آنها دوست دارند همچون ما بدانند که در دنیای اطرافشان چه خبر است. برای این کار با توجه به بازیهایی که از والدین خویش یاد گرفتهاند به شکلی مفهومی موضوعات را به قطعات ریزتر تقسیم میکنند که میتواند برای شناسایی مبانی و اصول مفاهیم جدید بسیار مفید باشد. آنها به شکلی مداوم و خستگیناپذیر از واژه «چرا» استفاده میکنند.
هدف روش پنج چرا دستیافتن به پاسخ پرسش «چه چیز» و «چگونه» است. این رویکرد بههیچوجه با هدف دروننگری و رسیدن به پاسخ این سؤال که «چرا من چنین احساسی دارم؟» انجام نمیشود. بلکه هدف از آن عمیق شدن هر چه بیشتر در یک مفهوم یا عبارت هست تا بتوان دانش و فرضیات نهفته در آن را بهخوبی استخراج کرد.
اگر این چراها به یک عبارت یا واقعیت قابل نقض منتهی شود، شما به اصول اولیه دست یافتهاید. اما اگر پاسخها به عباراتی همچون «چون من اینطور دوست دارم» یا «همیشه همینطور بوده است» ختم شود، در این صورت به فرضیاتی رسیدهاید که بر اساس دیدگاه توده پسند، باورهای فرهنگی، و یا تعصب بنا شده است که در واقع اصول نیستند.
با تمرین و تکرار این فرایند به شکلی فردی و در موقعیتهای مختلف میتوان آن را به یک عادت فکری تبدیل کرد و از این طریق پیوسته تسلط خویش را بر مبانی و ریشههای افکار و باورهای خویش افزایش داد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: