تئوری بیزین | ابزاری برای تفکر نقادانه اثربخش

کودکی را در نظر بگیرید که چند بار به اتویی که خاموش بوده دست زده و هیچ مشکلی برایش پیش نیامده و با گذشت زمان این ذهنیت در او شکل گرفته که این ابزار هیچ خطری ندارد و اتفاقا وسیله خوبی هم برای بازی هست. اما کافی‌ست یک بار وقتی اتو روشن بود، کودک دستش به صفحه فلزی داغ آن بخورد. بعد از آن خواهد آموخت که این ابزار می‌تواند خطرناک و بازی با آن همراه با رنج باشد و شاید ترجیح دهد که دیگر هیچ‌وقت بی‌محابا به آن نزدیک نشود و آن را وسیله بازی خویش قرار ندهد. این نمونه شاید ساده‌ترین بیان برای تئوری بیزین باشد.

تئوری بیزین یکی از تئوری‌های مهم از نگاه علم آمار هست. اما در این یادداشت قصد دارم از دریچه زندگی روزمره و تفکر نقادانه به آن بپردازم.

ما در طول زندگی تماماً در حال مشاهده و فرضیه‌سازی هستیم و بر اساس این مشاهدات و فرضیات خودساخته، استدلال‌هایی می‌کنیم و به نتایجی می‌رسیم. هر چه تعداد مشاهدات ما بیشتر و اعتماد و اعتقادمان به فرضیاتمان قوی‌تر باشد، در این صورت نتایج استدلال‌های خود را بیشتر قبول خواهیم داشت و آن‌ها را قابل‌اتکاتر تلقی خواهیم کرد.

اما مشکل آنجاست که هرچقدر هم مشاهدات بیشتری داشته باشیم، ممکن است مشاهده بعدی ناقض همه مشاهدات قبلی باشد و تمامی نتیجه‌گیری‌های قبلی را زیر سؤال ببرد.

  • همه قوها سفید هستند.
  • سطح زمین تماماً صاف و مسطح است.
  • خورشید به دور زمین می‌چرخد.
  • دوستم هیچ‌وقت دروغ نمی‌گوید و کاملاً قابل‌اعتماد است.
  • همکارم همیشه تأخیر دارد.
  • هیچ اسبی پرواز نمی‌کند.
  • هیچ ماهی‌ای بیرون از آب نمی‌تواند زنده بماند.

همه این نتایج بر اساس مشاهداتی هستند که قبلاً صورت گرفته و بر اساس آن شناخت و دانش نهایی حاصل شده است. اما کافی است تنها یک سند، مدرک یا شاهدی برخلاف مشاهدات قبلی به دست آید، در این صورت تمامی نتایج گفته‌شده نقض خواهند شد و ما باید نسبت به آگاهی قبلی و عقیده‌ای که داشتیم تجدیدنظر کنیم.

ما معمولاً بر اساس تئوری بیزین و با توجه به مشاهداتی که قبلاً داشته‌ایم و همچنان ادامه دارند، مدام در نتیجه‌گیری خود مصمم‌تر و نسبت به آن متعصب‌تر می‌شویم و با هر مشاهده‌ی بیشتر، اطمینانمان نسبت به آن عقیده یا نظر، افزایش می‌یابد. اما با یک تجربه نقض‌کننده تمامی عقاید قبلی نقض شده و احتمال درستی آن به شکلی ناگهانی به صفر می‌رسد.

این اتفاق برای هر عقیده یا نظری امکان دارد رخ دهد. ازاین‌رو ناگزیر از این هستیم که همیشه حواسمان به عقایدی که در ذهن داریم باشد. پیوسته باید تلاش کنیم با ذهنی باز در جستجوی اطلاعات و شواهد بیشتر باشیم و هروقت به این نتیجه رسیدیم که آن استدلال قبلی نادرست بوده، بلافاصله خطای خویش را پذیرفته و آن نتیجه جدید را بپذیریم.

در واقع ما صاحب هیچ حقیقتی نیستیم، بلکه باید پیوسته در جستجوی حقیقت باشیم و هیچ مقصد و پایانی برای این مسیر نمی‌توان متصور بود.

با توجه به تئوری بیزین می‌توان بسیاری از خطاهای شناختی متداول را توجیه کرد. از جمله این خطاها می‌توان به خطای تأیید خود، خطای هاله‌ای و اثر دانینگ – کروگر اشاره کرد.

در مجموع و با توجه به تمایل بی حد و اندازه ذهن انسان به نتیجه‌گیری‌های قطعی بر اساس یک سری شواهد و مشاهدات محدود، منطقی و عقلانی است که تلاش کنیم تا حد امکان از قطعیت و اطمینان کامل در بیان عقاید و دیدگاه‌های شخصی کم کنیم و مقداری حداقلی از عدم اطمینان را در نظر بگیریم. از طرفی بهتر است به‌جای اینکه پیوسته به دنبال حکم قطعی و صددرصدی در خصوص موضوعات مختلف باشیم، همواره درستی و نادرستی یک نتیجه‌گیری را بر اساس احتمالات و تعداد مشاهدات تأیید و نقض‌کننده در نظر بگیریم.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

مدل ذهنی وارونگی | اجتناب از حماقت به‌جای تلاش برای موفقیت

مدل ذهنی آنتروپی | عامل اصلی بی‌نظمی و پیچیدگی در زندگی ما

تفکر نقادانه حداقلی و تفکر نقادانه حداکثری

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *