اگرچه عقل انسانی پیوسته در خطر افتادن در دام خطا و گرفتار شدن در سوگیریهایی خاص است اما همان عقل فرمانروا و پادشاه وجود ماست و ما چارهای نداریم جز اینکه به او اعتبار ببخشیم و به بهترین شیوه ممکن به او اعتماد کنیم؛ اما چه میشود که آدمی به عقل خویش که پیچیدهترین و مهمترین ارگان بدن اوست بیاعتماد میشود. مشخصه افرادی که بی اعتمادی به عقل خویش را سرلوحه کارشان قرار دادهاند چیست؟
بی اعتمادی به عقل به گفته استاد حسن قاضی مرادی از جمله میراثهای فرهنگ سنتی ایران است. اینکه فرد آنچنان به عقل خویش بی اعتماد است که هیچ اعتباری برای استدلالها و تفکرات و نتایج تفکرات خود قائل نیست.
چنین افرادی برای رسیدن به پاسخ سؤالات و دغدغههای خویش ناچار از پناه بردن به عوامل بیرونی هستند و جز این راهحلی پیش روی خود نمیتوانند متصور باشند. عواملی همچون رهبران فکری، سازمانها و نهادها، گروهها و فرهنگها، تبلیغات و احساسات درونی و …
کسی که به عقل خویش اعتمادی ندارد، بزرگترین ترسها را با خود به همراه خواهد داشت. ترس از پرداختن به مسائل پیچیده، ترس از داوری و تصمیم گیری، ترس از شکست و ناکامی، ترس از اندیشیدن به موضوعات زندگی فردی و اجتماعی و در نهایت ترس از اندیشیدن.
نتیجه همه این ترسها میشود محروم شدن از احساس شوق حاصل از نگریستن به چشماندازهای وسیع و پای گذاشتن به قلمروهای مخاطرهآمیز، محروم شدن از لذت تفکر و نهایتاً اتخاذ مواضعی منفعلانه و خنثی در برابر بسیاری از موضوعات مهم و تعیینکننده زندگی.
چنین افرادی اولین داوری و تصمیم خودشان را بهترین و منطقیترین تصمیم در نظر میگیرند و هیچ تردیدی به خود راه نمیدهند و انتهای مسیر را به دست تقدیر میسپارند.
اما اگر موضعی مخالف یا متفاوت در برابر چنین افرادی بگیرید، بیشک با بدترین حملهها و تهاجمها مواجه خواهید شد. آنها خواهند کوشید با چنین رفتاری شما را در موضع ضعف قرار دهند و در نهایت شاهد سکوتتان باشند. در چنین مواقعی قدرت زور بسیار بیشتر از قدرت اندیشه و تفکر خواهد بود و چارهای جز تسلیم نیست که اندیشه را جاییست دیگر.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | مفهومها و ابزارهای تفکر نقادانه
1 دیدگاه