یه روز یه آقایی به اسم سیالدینی تو کالیفرنیای آمریکا تصمیم میگیره با کمک یه تیم از روانشناسها تحقیقی رو در مورد رفتار آدمها انجام بده.
اونا تو این تحقیق میزان مصرف انرژی خانوارها رو به عنوان یه رفتار در نظر گرفتند و تحقیقاتشون رو بر این اساس شروع کردن.
تو مرحله اول به سراغ هشتصدتا خونواده تو شهرشون رفتن و از اونا پرسیدن کدوم یکی از انگیزههای پایین بیشترین تاثیر رو تو میزان مصرف انرژیشون و کم کردن اون داره؟
- صرفه جویی مالی و پرداخت کمتر
- حفاظت از محیط زیست
- نفع جامعه و کشور
- رفتار دوستان و آشنایان
این هشتصدتا خونواده، حفاظت از محیط زیست رو اولویت اول خودشون تو صرفه جویی در مصرف انرژی اعلام کردن. نفع جامعه و کشور هم دوم شد و صرفه جویی مالی و رفتار دوستان و آشنایان هم سوم و چهارم شدن.
البته این اولویتها چیزایی بودن که خود افراد اعلام کردن.
سیالدینی و دوستاش برای اینکه ببینن این موضوع چقدر درسته و صحت داره به سراغ چهارصدتا از همون خونوادهها رفتن و به صورت اتفاقی یه آویز رو به هر کدومشون دادن تا رو در خونشون نصب کنن.
آویزها چهار جور بودن:
- با صرفه جویی در مصرف انرژی پس انداز کنید.
- با صرفه جویی در مصرف انرژی از محیط زیست حفاظت کنید.
- با صرفه جویی در مصرف انرژی به نسلهای آینده کمک کنید.
- در صرفه جویی در مصرف انرژی به همسایگان بپیوندید و مثل اونها انرژی کمتری مصرف کنید.
اعضای تیم سیالدینی بعد از دو ماه به سراغ این خونوادهها رفتن و ازشون پرسیدن این آویزها چقدر باعث شدن که انگیزهشون برای صرفه جویی تو مصرف انرژی بیشتر بشه و کدوم یکی تاثیر بزرگتری داشته.
نتیجه این شد که افرادی که تابلو حاوی عبارت آخری رو آویزون کرده بودن، به نظرشون کمترین تاثیر رو تو ایجاد انگیزه برای صرفهجویی داشته.
براساس خوداظهاری خونوادهها، این میزان ۱۸ درصد کمتر از آویزهای حفاظت از محیط زیست، ۱۳ درصد کمتر از آویزهای کمک به نسلهای آینده و ۶ درصد کمتر از آویزهای پس انداز بود.
سیالدینی و دوستاش برای اینکه ببینن این ادعاها در عمل هم صحت داشتن یا نه به سراغ قبض برق خونوادهها تو این مدت دوماهه رفتن.
اتفاق عجیب این بود که خونوادههایی که آویز مربوط به رفتارهای همسایههاشون رو نصب کرده بودن، به طور متوسط ۵ تا ۹ درصد مصرف انرژی کمتری نسبت به دوره قبل داشتن.
در واقع فهمیدن این موضوع که بقیه همسایهها برق کمتری مصرف میکنن باعث شده بود که خونوادهها مصرف برق خودشون رو کم کنن.
سیالدینی برای اینکه مطمئن بشه که نتایج این آزمایشات اتفاقی و یا بر اثر خطا نبوده، تصمیم گرفت آزمایش دیگهای ترتیب بده.
اون و تیمش این بار به سراغ سیصدتا از خونوادههای کالیفرنیایی رفتن و بهشون آویزهایی دادن که روی اونا مصرف انرژی دو هفته اخیرشون رو با مصرف انرژی همسایهها مقایسه کرده بود. بعضیها نسبت به سایرین مصرف بیشتری داشتن و بعضی دیگه مصرف کمتری داشتن.
نتیجه این آزمایش هم نتایج قبلی رو تایید کرد و معلوم شد افراد وقتی فهمیدن نسبت به بقیه برق کمتری مصرف میکنن، به طور متوسط این میزان رو افزایش دادن و اونایی هم که متوجه شدن مصرف برق بیشتری نسبت به سایرین دارن، اونو کمترش کردن.
نتیجه نهایی آزمایشات سیالدینی و همکاراش این شد که رفتار بقیه افراد دور و بر ما بیشترین تاثیر رو روی رفتارهای ما داره که محیط زیست، نفع مردم کشورمون و حتی پول هم اینقدر تاثیرگذار نیست.
شرکت Opower بعد از مشخص شدن نتیجه آزمایشات سیالدینی و تیمش تصمیم گرفت که به ۶۰۰ هزار خانه که مصرف انرژی بالایی داشتن، گزارش مصرف انرژی بفرسته و اونو با مصرف انرژی سایر همسایهها مقایسه کنه.
عجیب اینکه این کار باعث شد در دوره بعدی صرفهجویی چشمگیری تو مصرف انرژی این ۶۰۰ هزار خانوار انجام بشه که شاید اگه قیمت برق رو ۲۸ درصد افزایش میدادن هم همچین کاهشی اتفاق نمیافتاد.
در واقع ما همواره توی زندگی، خودمون و رفتارهامون رو با بقیه افراد دور و برمون مقایسه میکنیم و اگه کمی از اونها متفاوتتر باشیم، تلاش میکنیم که خودمون رو به اونها شبیهتر کنیم.
حالا فرقی نداره که این متفاوت بودن خوب باشه یا بد. ما به هر ترتیب بیشترین تمایل و انگیزه رو برای شبیه شدن به افراد نزدیک و آشنای خودمون داریم.
برای همین به نظر میاد بهترین و اثربخشترین روش اصلاح رفتارها و ترک عادتهای بد ، تغییر دوستان، اطرافیان و همنشینانمون باشه. با این کار میتونیم بزرگترین تغییرات رو توی زندگیمون به وجود بیاریم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت، در ادامه مطالب زیر را هم مطالعه کنید:
درود آقای قربانی عزیز
من امسال یک دانش آموزی به اسم قربانی داشتم که دو تا ناظم لازم داشت تا کنترلش کنند. هر وقت می خوام بیام سایت شما، ناخودآگاه به یاد اون عزیز می افتم. بگذریم.
مطلبتون جالب بود. ما هم هر وقت می خواستیم بچه ها رو تشویق به درس خوندن و یا کار مثبت دیگه ای بکنیم، نتیجۀ فعالیت های برترین های کلاس رو براشون می گفتیم و خیلی از اون ها هم ناخودآگاه تلاش بیشتری می کردند تا از گروه خودشون طرد نشوند.
می دونید که ما به ترتیب از گروه های؛ ۱.خانواده و ۲. دوستان بیشترین تاثیر رو می گیریم. ممنون که این مطلب جالب رو منتشر کردید. نویسا باشید.
چقدر خوبه که از تجربیات و آموختههای خودتون در رابطه با موضوعات مطرح شده میگین.
برای من که آموزنده هستن.
اشاره به موضوع تاثیرپذیری حداکثری ما از خانواده و دوستان هم جالب بود.
در ضمن هرگونه نسبت سببی و نسبی با دانشآموز موردنظر کاملا تکذیب میشه.
موفق و پاینده باشید.
دقیقا این مطلب در راستای یه موضوع مدیریتی هست که میگه تغییری که تحت تاثیر فشار گروه (که اینجا همون همسایگان و اطرافیان هستند) ایجاد بشه پایدارترین نوع تغییره که اتفاقا مقاومت کمتری از سوی افراد برای مواجهه باهاش ایجاد میشه.
برعکس تغییراتی که اجباری و تحت یه نیروی بیرونی ایجاد بشه.
به نکته خوبی اشاره کردین،
ممنونم ازتون.
جالب بود آقای قربانی
مثال های زیادی ازش به ذهنم رسید، به نظر می رسه این مقایسه ها و تاثیرپذیری از اطرافیان روی خیلی از جنبه های زندگی ما تاثیر داره. توی صنعت تبلیغات هم خوب بلدن چطور از این رگه خواب استفاده کنن تا افراد رو به رفتارها (و خریدهایی) وادار کنن که خودشون می خوان.
من یکی دو سال پیش مطالبی از وبلاگتون خونده بودم و الان دوباره سر زدم. فکر می کنم از این به بعد بیشتر هم سر بزنم:)
سمیراجان،
ممنونم از لطف و توجهت به وبلاگم،
اما به نکته جالبی اشاره کردی،
اینکه تو صنعت تبلیغ از این روش زیاد استفاد میشه،
حتی تبلیغاتی هستند که دلیل لزوم استفاده از یک محصول رو، استفاده بقیه افراد از اون محصول اعلام میکنن.
به نظرم با آگاهی و تسلط بر اینجور خطاهای ذهنی میتوان تو چنین موقعیتهایی تو دام سو استفادهگران گرفتار نشد.
در ضمن از این به بعد پیگیر نوشتههای وبلاگت خواهم بود.
موفق باشی.
این مسئله که ما از اطرافیان خودمو تاثیر می گیریم باید این را هم به ما گوشزد کند که فقط به فکر پیشرفت و ترقی خودمان نباشیم چرا که اگر جامعه اطراف ما هم پیشرفت نکند ما تا حدی می توانیم پیشرفت کنیم و بلاخره عدم پیشرفت جامعه جلوی ما رو خواهد گرفت. شاید مثال ساده این قضیه این باشد در خانواده های تحصیل کرده احتمال اینکه بچه کوچک خانواده به دنبال تحصیل برود، خیلی بیشتر از خانواده ای است که همه تحصیلات پایینی دارند.
پیشرفت و رشد و ترقی، به صورت انفرادی به هیچ وجه امکانپذیر و شدنی نیست. هر کدام از ما اگر میخواهیم رشد کنیم، ناگزیر از این هستیم که در جهت رشد دیگران هم تلاش کنیم و این رویکرد جزو پیشنیازهای قرار گرفتن در مسیر رشد هست.
شاید فردی به قول معروف با زرنگی و روشهای مختف بتواند خود را در جمع افرادی با سطح فهم و درک و آگاهی بالاتر از خود جا کند ولی در صورتی که نتواند با آن جمع همراهی کند و چیزی برای ارائه نداشته باشد، به زودی از آن جمع کنار گذاشته خواهد شد و هیچ کس حاضر نخواهد بود که زمانهای با ارزش خود را با او سپری کند؛ در نهایت به همان طبقهای بازخواهد گشت که سطح درک و شعوری برابر با سطح فهم و شعور خود او دارند.
از این رو کمک به رشد دیگران و دریافت کمک از دیگران برای رشد فردی باید همزمان و موازی با هم صورت گیرد و رشد انفرادی از این جهت امکانپذیر نیست.
سعیده عزیز، ممنونم که نظرت رو نوشتی.