آدمی ذاتاً عاشق داستان است. داستان هم بنا به ذات خود تماماً از یک سری روابط علت و معلولی ساخته شده و هر چه این روابط مشخصتر و برای ذهن قابلتوجیهتر، داستان هم به همان اندازه شیرینتر و شنیدنیتر خواهد بود. اما وجود علت بدیل همه محاسبات را به هم میریزد و باعث میشود که مغز مجبور به انجام فعالیت و تلاشی بیشتر شود. این اتفاق به شرطی خواهد افتاد که ذهنی آگاه و کنجکاو در پی دستیابی به حقیقت باشد.
اضافه شدن هر یک علت بدیل، به معنای کاسته شدن از لحن یقینی کسی خواهد بود که قرار است داستان را برایمان تعریف کند.
فرزاد مقصر اصلی این اتفاق است.
حضور پلیس باعث شد که آن فاجعه رخ دهد.
کشیدن سیگار باعث مرگ او شد.
مذاکره با اروپاییها باعث عقبماندگی ما شد.
سرعت بالا تنها دلیل تصادف بود.
در تمامی موارد بالا فقط و فقط یک علت و یک معلول وجود دارد و این موضوع داستان را جذابتر میکند و ذهن بهخوبی و بدون صرف انرژی و تلاش چندانی با آن همراهی میکند. ذهن ترجیح میدهد با فکر کردن بیش از حد از شیرینی و جذابیت داستان نکاهد.
اما دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، پیچیدهتر از آن چیزی است که انتظارش را داریم. به همین دلیل هم همیشه باید به خاطر داشته باشیم:
- برای توضیح هر رخدادی دلایل مختلفی میتوان مطرح کرد.
- همیشه باید حواسمان به علتهای بدیل باشد.
- مطرحکردن علت بدیل یک روند خلاقانه است.
- علتهای بدیل همیشه واضح و آشکار نیستند و نیاز به تلاش ذهنی دارند.
- بسیاری از افراد تلاش میکنند علتی واحد را به شما بقبولانند و این شما هستید که باید به دنبال علتهای بدیل باشید.
سادهسازی بیش از حد مسائل و اتفاقات دنیای اطرافمان یکی از آفتهای تفکر نقادانه هست. همیشه باید یادمان باشد که هر علتی که شناسایی میکنیم بیشتر احتمال دارد که علت همیار باشد نه علتی یگانه. کسی که از پیچیدگیها غفلت کند دچار مغالطه سادهسازی مفرط تبیین علی خواهد شد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
چرا بهتر است بیشتر از این به دنبال نتایج علمی باشیم؟
احسنت. این دیدگاه بسیار مهم است. دوست داشتم بگم بخصوص در زمینه ی تحصیلی خودم. رشته ی تاریخ که به دلیل همین ساده انگاری ها به ورطه ی فراموشی سپرده شده است. و مادام حوادث حول یک علت می گردند. اما در حقیقت حوادث تاریخ از بیش از یک علت بوجود می آیند. هیچ انسان متفکری نمی تواند بگوید جنگ جهانی دوم تنها به یک علت اتفاق افتاد. ولی بی بصیرتی ، جانب گیری ها و خیلی مسائل دیگر علتی را فراز می آورند و علتی دیگر را – که از قضا به نفعشان نیست – فرود می برند.
این هم از مصائب ما آدمهاست که خادم احساسات و خواستهای خودمان هستیم و نه حقیقت!