منصور ضابطیان را از برنامه رادیو هفت میشناختم و اولین بار با کتاب برگ اضافی با نوشتهها و سبک نوشتنش آشنا شدم. اخیرا کتاب مارک دوپلو را خواندم. البته قبل از آن کتاب مارک و پلوی این نویسنده را خوانده بودم. ولی این کتاب جدید خیلی بهتر از قبلیها نوشته شده و آدم از خواندن آن سیر نمیشود و دلش میخواهد بیشتر و بیشتر بخواند. در میانههای خواندن کتاب وسوسه اینکه چمدانت را ببندی و به یک مسافرت به سبک منصور ضابطیان بروی رهایت نمیکند. در ادامه سعی خواهم کرد معرفی کوتاهی از کتاب مارک دوپلو ارائه دهم.
منصور ضابطیان متولد هفت آذر ۱۳۴۹ در تهران و فارغ التحصیل رشته علوم آزمایشگاهی از دانشگاه علوم پزشکی گیلان و رشته سینما از دانشکده سیما – تئاتر تهران میباشد. کتابهایی که از او منتشر شده به ترتیب تاریخ انتشار عبارتند از «اگر یک سوسمار بودیم»، «اگر یک زرافه داشتیم»، «مارک و پلو»، «مارک دوپلو»، «برگ اضافی» و «سباستین».
کتابهای منصور ضابطیان معمولا به خاطر نثر ساده، صمیمی و بی تکلف و توصیفات زیبایش جزو کتابهای پرفروش میباشند. کتاب مارک دوپلو هم از این قاعده مستثنی نبوده و تا بهار سال ۱۳۹۶ و در حدود سه سال، هفت چاپ را تجربه کرده است.
کتاب مارک دوپلو روایتی ساده، دوست داشتنی و جذاب از سفر نویسنده به کشورهای کنیا، بلژیک، چک، هلند، آلمان، پرتقال، یونان، عراق و برزیل است. ضابطیان در سفرنامهاش ماجراها و اتفاقات گوناگون مسافرتش را به صورت قسمتهای کوتاه در هر بخش که برای هر کشور جدا میباشد نوشته است.(البته کشورهای هلند و آلمان در قالب یک سفر و طبیعتا در یک فصل آورده شده است.) موردی که من حین مطالعه این کتاب متوجه شدم و شاید از لذت آن میکاست، تعداد کم تصاویر مرتبط با خاطرات میباشد. هرچند نویسنده در توصیف و توضیح اتفاقات و صحنهها کم نگذاشته است و به صورتی عالی روایت کرده است ولی اگر تصاویر بیشتر و مرتبط تری در کتاب منتشر میشد، مطالعه را برای خواننده لذتبخشتر میکرد.
کتاب شامل هشت فصل میباشد که در ادامه معرفی کتاب توضیحاتی کوتاه در خصوص هر فصل ارائه شده است.
کنیا
کتاب با توصیف سفری ۱۵ روزه به کشوری آفریقایی شروع میشود. روایتی از یک سفر هیجان انگیز، آشنایی با یک کنیایی هندیالاصل به اسم امیرعلی، همراه شدن با او در کنیا و تجربه کردن لحظات جذاب، پراسترس و سرشار از هیجان. توضیحاتی که ضابطیان از فرهنگ، آداب و رسوم و غذاهای مردم کنیا و ظاهر شهرها و عجایب طبیعت آنجا تعریف میکند، همگی باعث میشود فصل اول کتاب بسیار جذاب و خواندنی شود. در بخشی از کتاب میخوانیم:
… یکیشان میگوید: «این صداها ممکنه شیرها را تحریک کنه و به اینجا نزدیک بشن.» یک لحظه مکث میکنم و ملتمسانه چشم میدوزم به چشمان امیرعلی. امیرعلی چمدان را از دستم میگیرد و میگوید: «عیبی نداره! من چمدان رو میآرم!»
خدای بزرگ! امیرعلی فکر کرده من نگران سنگینی چمدانم هستم. او نمیداند من دارم به این فکر میکنم که چطور باید توی اتاقی بخوابم که پشت درش ممکن است یک شیر چمباتمه زده باشد! …
و در جایی دیگر:
… مرد محافظ انگار چشمهایش مسلح است! چیزهایی را نشانم میدهد که عمرا ممکن نیست خودم ببینم. او میداند لانه طوطیها روی کدام درختهای جنگل است. او میداند کجای دریاچه را با انگشت نشانم دهد تا بتوانم چشمهای یک سوسمار را ببینم … او میداند چه ردی را باید بگیربم تا در نهایت به دو زرافهی عاشق برسیم که گردن در گردن انداختهاند و دارند عشقبازی میکنند …
بلژیک
ضابطیان برخلاف توصیه دوستان و اطرافیان که بروکسل را یک شهر کسالتبار میدانند بالاخره تصمیم میگیرد مسافرتی به بلژیک داشته باشد. مسافرتی که تجربهای عالی را برای نویسنده رقم میزند به طوری که در میانه این فصل توضیح میدهد که:
… شهر پر از زندگیست. پر از لبخند و جنب و جوش. نشانهای از کسالت در آن پیدا نمیکنم. پر از توریستهای خوشحال و پر از شکلاتهای خوشمزه و شیرینیهای استثنایی که هیچ جای دیگر دنیا نخوردهام. چرا این شهر باید کسالتبار باشد؟ دلیلش را نمیفهمم …
حضور ضابطیان در بلژیک مصادف میشود با بازی آلمان و اسپانیا:
… آلمانها تقریبا مطئناند که برنده این مسابقهاند. شاید این به خاطر تعداد زیادشان است که به آنها اعتماد به نفس داده. دلم با اسپانیاییهاست که برنده شوند، اما راستش بیشتر دوست دارم که پیروز میدان آلمان باشد، چون روز برگزاری مسابقه فینال در هامبورگ هستم و اگر آلمان قهرمان شود، چه غوغایی که نخواهد شد …
چک
ضابطیان علیرغم حادثهای که قبل از شروع مسافرت به چک در تهران برایش حادث میشود و با وجود توصیه اکید پزشکان به استراحت مطلق، ریسک بزرگی میکند و مسافرتش را به پراگ عقب نمیاندازد. ظاهرا این مسافرت ارزش این ریسک را داشته که ضابطیان در توضیحاتش مینویسد:
… قصد اولیهام این است که سه شب در پراگ بمانم و بعد با قطار به ورشو بروم و بعد هم از آنجا به برلین. اما پراگ آن قدر زیبا و زنده است که ترجیح میدهم ورشو را بگذارم برای وقتی دیگر و سه شب ورشو را هم در پراگ سپری کنم …
هلند و آلمان
نویسنده در این سفر به دو کشور اروپایی سفر کرده و از مدارای هلندیها با دیگران و زیباییهای آلمان نوشته است.
در جایی درباره هلند و فرهنگ مردمان آنجا از قول یکی از مهاجرین به هلند نوشته است:
… اگرچه قوانین در اینجا مبتنی بر یک ایدئولوژی لائیک است، اما روح مذهب بین مردم جاریست. برای همین آنها به هم دروغ نمیگویند یا وقتی اینجا خرید میکنی، مطمئن هستی جنسی که به دستت میدهند، قلابی نیست. آنها رعایت اخلاق را در ارتباط با یکدیگر میکنند و نسبت به مسائل اجتماعی و بیعدالتیهای احتمالی هم بسیار حساسند …
بعد از هلند نوبت به آلمان میرسد و تجاربی که نویسنده در شهرهای مختلف آلمان داشته است. در قسمتی از متن ضابطیان از تعداد پرشمار ایرانیهای آلمان مینویسد:
… در آلمان تقریبا غیرممکن است که طول خیابان شلوغی را بپیمایید و کلام فارسی به گوشتان نخورد. اما نکته غمانگیز درباره ایرانیان مقیم آلمان در مقایسه با ایرانیان مقیم کشورهایی چون امارات و آمریکا این است که در اینجا در کنار ایرانیان موفق، ایرانیان فراوان میبینیم که شغلهای نه چندان خوب دارند …
پرتغال
نویسنده این بار با قطار خودش را از اسپانیا به غربیترین کشور اروپا میرساند. در یک هوای بارانی از قطار پیاده میشود و ادامه ماجرا…
در جایی از متن میخوانیم:
… کریسمس همه جای لیسبون سرک کشیده است. هر خیابانی که بروی، نشانههای کریسمس را میتوانی پیدا کنی. میدانهای چراغانی شده، کوچههای پر از نور، فروشگاههایی که درخت کریسمس مهمترین تزئین ویترینشان است …
یونان
سفر بعدی مربوط میشود به سرزمین زیتون و فلسفه، در بحبوحه اعتراضات و اعتصابات سراسری در یونان، منصور ضابطیان سفری داشته است به آن کشور و در این فصل از این سفر و جذابیتهایش، از میدان اصلی آتن که خبرهای اعتراض در آنجا قبل از سفر در تلویزیون خودمان مخابره میشده و اکنون آرام و دلپذیر است، از قدیمیترین بنای جهان غرب که آکروپلیس است، از رستورانهای آتن، از جزیره زیبای میکونوس، از کشتی تفریحی و سایر زیباییهای یونان برایمان میگوید.
… میکونوس از دور هم آن قدر زیباست که دردسر یک باران غافلگیرکننده چیزی از زیبایی آن نمیکاهد. باران بر سر و رویم میخورد و تا مغز استخوان خیسم میکند؛ اما چشمهایم از تماشای تصاویری که به میان آن پرتاب شدهام، سیر نمیشود …
عراق
ضابطیان در یک اتفاق کاملا پیشبینی نشده و به همراه یک تهیهکننده در حالی که چند روز قبل انفجارهای بزرگی در عراق رخ داده است، راهی این کشور میشود. چهار شب در کربلا و سه شب در نجف و از حال و هوای روحانی و همچنین سختی سکونت در این شهرها و وضعیت زندگی مردمان آنجا میگوید.
… بسیاری از ایرانیان صاحبنام نیز در جوار حرم دفن شدهاند، از جمله امیرکبیر که بسیار مشتاقم آرامگاه او را کشف کنم. اما هیچ کس نمیداند آرامگاه او کجاست! نه زائرانی که بارها و بارها به کربلا آمدهاند، نه رئیس و روحانی کاروان و نه خادمان حرم. پرسان پرسان به دنبال نقشهای از حرم میگردم تا از روی آن بتوانم آرامگاه امیرکبیر را پیدا کنم. اما هیچ نقشهای از حرم وجود ندارد …
… مزارش جاییست نزدیک به مقام سید ابراهیم مجاب که امروزه در بخش زنانه حرم است …
برزیل
این کتاب و سفرنامه زیبا و دلنشین با سفرنامه کشور قهوه و فوتبال به اتمام میرسد. اتفاقا سفرنامه آخر مفصلتر هم هست و در آن به سبک سایر سفرنامهها از زیباییهای بینظیر برزیل گفته شده و از مردمان مهربان و مهماننوازش.
… ریودوژانیرو شهری استثناییست. کیلومترها ساحل در حاشیه اقیانوس اطلس. انگار همه چیز با «تریدی» طراحی شده است. وضوح آسمان و دریا و شنهای ساحلی و سبزی درختان و رنگ پوست آدمها چنان است که تصور میکنی یک نفر پشت کامپیوتر نشسته و همه چیز را دانه به دانه طراحی کرده است. نمیدانم آیا خداوند برای آفرینش این سوی دنیا هم به اندازه آفرینش آن سوی دنیا وقت گذاشته یا نه؟ …
برای من مسابقه هیچ هیجانی ندارد. البته برای من، وگرنه ورزشگاه و مردم ریو که نه به زمیناند و نه به آسمان. این بیخیالی نسبت به این بازی مهم، چنان است که وسط نیمه دوم خوابم میگیرد …
خلاصه اینکه هرچقدر که میخوانم از این کتاب سیر نمیشوم. توصیه میکنم هرکس که به دنبال گذراندن چند ساعت وقت خالی به بهترین و لذتبخشترین حالت ممکن است، فرصت مطالعه این کتاب را از دست ندهد.
مطالب مرتبط:
اعتماد به نفس و روشی برای تقویت آن
خلاصهای متفاوت از کتاب ۷ عادت مردمان مؤثر
کوتاهنویسی بهتر است یا درازنویسی؟