فیلسوفی فرانسوی داستانی از یک برهمن نیک نقل میکند که میگفت: «ای کاش از مادر زاده نمیشدم!»
فیلسوف از او پرسید: «چرا؟»
او پاسخ داد: «برای آنکه چهل سال تحصیل کردهام و اکنون بر من معلوم شده است که تمام روزگار را تلف کردهام.»
او برای فیلسوف فرانسوی توضیح داد که جواب خیلی از مسائل مربوط به ماهیت ماده، قوه ادراک و ساز و کار مغز را نمیداند و از این جهل خود در رنج و عذاب است.
فیلسوف در ادامه میگوید همان روز با مردی در همسایگی این برهمن صحبت کردم و از او پرسیدم آیا از اینکه نمیداند ماده و روح کدام است، دلتنگ نیست؟ او از پرسش من سر درنیاورد. حتی به قدر کوتاهترین لحظه از ایام زندگیاش درباره موضوعاتی که فکر برهمن را به خود مشغول کرده بودند، نیندیشیده بود. او با انجام ساده مراسم آیینی، خود را خوشبختترین مرد عالم میدانست.
فیلسوف در ادامه میگوید: از خوشبختی این موجود حقیر به حیرت افتادم و به سوی برهمن رفتم و پرسیدم: «آیا خجالت نمیکشید که خود را چنین بدبخت میپندارید در صورتی که در پنجاه قدمی شما مردی ضعیف زندگی میکند که به هیچ چیز نمیاندیشد و خوشبخت است؟»
برهمن در جواب گفت: «حق با شماست. هزار مرتبه با خود اندیشیدهام که اگر مانند همسایهام نادان بودم، خوشبخت میبودم، با این حال، میل ندارم چنین خوشبختیای داشته باشم!»
فیلسوف فرانسوی میگوید: «این جواب برهمن چنان اثری در من کرد که هیچچیز دیگر تا آن موقع نکرده بود.»
این داستان از تاریخ فلسفه ویل دورانت، ترجمه دکتر عباس زریاب خویی بود.
به واقع احساس خوشبختیها و بدبختیهای ما بر چه مبنایی است و ما چقدر تحمل آگاهی از نادانیها و نادانستههای خود را داریم؟
به نظرم بر این اساس میتوان انسانها را به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول آنهایی که همواره از نادانیها و کجفهمیهای خود فراریاند و پیوسته در حال توجیه این کارند و در نهایت غرق در خوشبختیهای موهومی خود هستند.
دسته دوم هم آنهایی که پیوسته درد و رنج حاصل از فهم نادانیهای خود را به دوش میکشند و همواره در تلاش برای کم کردن این رنج هستند. هر چند جنس این درد و رنج به شکلی است که با پیش رفتن در مسیر دانایی و آگاهی، بر میزان آن افزوده شده و عطش دانایی افزایش مییابد و جز در لحظات حرکت در این مسیر نمیتوان حس لذت و سرخوشی را تجربه کرد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
درد ناشی از پذیرفته نشدن توسط دیگران و روشهای مقابله با آن
1 دیدگاه