۴ نقص از نقص‌های مغز آدمی

آلن دو باتن مغز آدمی را گردوی معیوب می‌نامد و معتقد است که ما بایستی به خاطر شرایط سخت و نقص‌های متعددی که این گردوی معیوب دارد به حالش دل بسوزانیم و با خودمان همدلی کنیم. درعین‌حال بایستی حواسمان به این نقص‌ها باشد و سعی کنیم که بیش‌ازحدِ منطقی به قضاوت‌ها و ترجیحات این عضو پر از سوگیری اعتماد نکنیم.

آلن دو باتن در کتاب خودشناسی خود به چهار نقص از این نقص‌ها اشاره می‌کند:

۱. گردوی مغز ما چنان تحت تأثیر وضعیت بدنمان است که حتی خودش هم متوجه نیست

گردوی مغز به‌شدت دچار این نقص است که نمی‌تواند بفهمد چرا چنین افکار و ایده‌هایی در آن جریان دارند. عادتش این است که سرچشمه‌ی آن‌ها را شرایط عینی و بیرونی جهان بداند، به‌جای این‌که این گزینه را نیز لحاظ کند که شاید ناشی از تأثیر بدن بر ذهن باشند. معمولاً متوجه نقشی نیست که میزان خواب، قند خون، هورمون‌ها و دیگر فاکتورهای فیزیولوژیک روی شکل‌گیری ایده‌ها دارند. گردوی مغز ما به تفسیر عقلانیت‌محور از طرح‌ها و چشم‌اندازهای ذهنی می‌چسبد که در اصل به طور عمده سرچشمه‌ای فیزیولوژیک دارند. از همین رو است که گاهی با یقین تمام حس می‌کنیم پاسخ درست این است که طلاق بگیریم یا از کارمان استعفا دهیم، و اصلاً به ذهنمان خطور نمی‌کند که شاید پاسخ واقعی صرفاً این باشد که به تختخوابمان برگردیم یا چیزی بخوریم که سطح قند خونمان را بالا ببرد.

۲. گردوی مغز ما تحت تأثیر گذشته‌ی خود است، اما نمی‌تواند تحریف‌های ناشی از آن را ببیند

گردوی مغز ما تصور می‌کند که هر موقعیت جدید را بر اساس مشخصه‌های خود آن قضاوت می‌کند، درحالی‌که در واقع به شکلی ناگزیر متکی به الگوهایی از عمل و احساس است که در سال‌های گذشته شکل گرفته‌اند. مثلاً ممکن است تصور کند که هر پیرمردی که با اعتمادبه‌نفس تمام حرف می‌زند قصدش تحقیر ما است، درحالی‌که در واقع او صرفاً انسانی در میان انسان‌ها – همان پدر ما – است که در حال سخن گفتن است.

۳. گردوی مغز ما چندان در کنترل خودش ماهر نیست و بابت چیزهای اشتباهی احساساتی یا دچار هراس می‌شود

گردوی مغز ما مدام بابت چیزهایی به هیجان می‌آید که برایش خوب نیستند؛ پیش‌پاافتاده‌ترین آن‌ها قند، نمک و ارتباط جنسی با غریبه‌ها است. صنعت تبلیغات خوب می‌داند که چگونه از این نقص و ناتوانی شناختی، کمال بهره را ببرد. سردرگمی‌های ذهنی‌مان را عموماً می‌توانیم به اهدافی بازگردانیم که زمانی در محیط‌های ساده‌تر برایمان حیاتی بوده‌اند و با ما تناسب داشته‌اند، اما در وضعیت پیچیده‌ی مدرن باعث آشوب ذهنی ما می‌شوند.

۴. گردوی مغز ما خودمحور است

گردوی مغز ما نمونه‌ی اعلای این رویکرد است که همه امور را از منظر خودش ببیند؛ نوعی نگاه به امور جهان که مدت‌های مدیدی است در طایفه‌ی مغزهای انسانی رویکردی عادی محسوب می‌شود. مغز ما اغلب حتی باور نمی‌کند که یک موضوع را می‌توان به شیوه‌های دیگری نیز مدنظر قرار داد. از همین رو است که دیگران چه‌بسا به نظرش منحرف یا هراسناک برسند، و به همین دلیل باعث بی‌حرمتی کردن یا ترحم به حال خود می‌شود. از منظر تکاملی می‌توان گفت گردوی مغز ما در آخرین ثانیه‌ها است که به‌تدریج سعی کرده این را نیز تصور کند اگر جای کس دیگری می‌بود امور را چطور می‌دید (یکی از نشانه‌های این تغییر آن است ذهن انسان آموخته است از مطالعه‌ی رمان لذت ببرد)؛ اما این قابلیت برای همدلی هنوز قابلیتی شکننده است و به سهولت از عملکرد مناسب خویش بازمی‌ایستد؛ به‌خصوص هنگامی‌که گردوی مغزمان خسته باشد و کسی بخواهد ایده‌ای را در آن فروکند که به نظرش عجیب‌وغریب می‌آید.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از  این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

جستاری از مدرسه زندگی درباره کتاب‌ها

مقدمه عادل فردوسی‌پور بر کتاب هنر خوب زندگی کردن

چرا ترس از تغییر و تمایل به حفظ گزینه پیش‌فرض داریم؟

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *