کسانی که از همنشینی با آنان ترس دارم

دنیایی که انسان‌ها در آن زندگی می‌کنند، دنیای واحدی است ولی دنیایی که در ذهن دارند، به تعداد آدمیان روی زمین است.

هر کسی دنیای خاص خودش را دارد و دنیای موجود را از روزنه ارزش‌ها، آمال و آرزوها، اهداف، داشته‌ها و نداشته‌های خودش می‌بیند و برای خودش معنا می‌کند و همین دیدن و معنی کردن، باعث به وجود آمدن دنیای خاص او می‌شود.

هر کسی با توجه به دنیایی که در ذهن دارد، روش زندگی و اهدافش را انتخاب می‌کند و روند زندگی منحصربه‌فردی را انتخاب کرده و لحظاتش را سپری می‌کند.

من هم از این قاعده مستثنا نیستم و دنیای خودم را دارم و زندگی خودم را می‌کنم و بر اساس ارزش‌ها و داشته‌های خودم روزها و لحظاتم را سپری می‌کنم.

اخیراً بیش از قبل نسبت به اطرافیان و دوستانم حساس شده‌ام و بی‌رحمانه‌تر از قبل نسبت به حذف افراد نامربوط و ناسازگار با دنیای خودم اقدام می‌کنم.

برای این حذف کردن‌ها هم دلایل و معیارهای خاص خودم را دارم.

اما یک معیار برای من شاید مهم‌تر از سایر معیارها باشد و آن هم نحوه ارتباط فرد با کتاب و میزان مطالعه‌اش است.

کتابخوان بودن و مطالعه منظم، اولین فیلتر من برای همنشینی با اوست.

اینکه کسی هر روز حداقل چند صفحه کتاب می‌خواند یا نه.

اینکه کتاب و مطالعه در دنیای او جایگاهی دارد یا نه.

افرادی را می‌شناسم که شاید سالهای سال است حتی یک کتاب هم به دست نگرفته‌اند و اعتقادی هم به این کار ندارند.

دلیلم برای این کار این است که من هنوز به جایگاهی نرسیده‌ام که خودم را بی‌نیاز از کتاب و آموختن بدانم. ولی به نظرم آنان خود را بی‌نیاز از کتاب می‌دانند و از این روست که از آن گریزان هستند.

از این افراد می‌ترسم، نه اینکه پیش‌داوری کنم و در مورد اخلاقیات و رفتارهایشان قضاوتی بکنم، نه. می‌ترسم که همنشینی با آنان لحظات همنشینی با کتاب را از من بگیرد.

ترس از اینکه همنشینی با آنان به مرور مرا از مطالعه دورتر و دورتر کند.

ترس از اینکه همنشینی با آنان باعث شود من از کتاب و فضای مطالعه فاصله بگیرم و همین لحظات کوتاه مطالعه روزانه‌ام را هم از دست بدهم.

کتاب برای من مقدس است و برای آنان بدردنخور.

کتاب برای من عشق است و برای آنان تنفر.

کتاب برای من سرشار از زیبایی است و برای آنان سرشار از مهملات.

دنیای من با دنیای آنان فرسنگ‌ها فاصله دارد. با این حساب چگونه می‌توان در کنار هم نشست و از دنیای همدیگر گفت و شنید و لذت برد.

گفت‌وگوی میان افرادی که دنیاهایشان هزاران کیلومتر باهم فاصله دارد، هیچ‌وقت خوشایند و دلپذیر نخواهد بود.

گفت‌وگوی این افراد باهم برای هیچ‌کدامشان شنیدنی و جذاب نخواهد بود و جز تجربه اتفاقی ناخوشایند برای طرفین دستاورد دیگری به همراه نخواهد داشت.

اصولاً آنان هم نباید علاقه و اشتیاقی به همنشینی و هم‌صحبتی با من داشته باشند و این کار من مطمئناً برای آنان هم خوشایند خواهد بود.

دنبال کسانی هستم که دنیایم نزدیک‌ترین فاصله را با دنیایشان داشته باشد. دیدار با این افراد بهترین لحظات را برایم رقم خواهد زد.

دوست دارم بنشینم و ساعت‌ها در کنار هم از کتاب‌هایی که خوانده‌ایم و از چیزهایی که آموخته‌ایم، بگوییم و بشنویم. از دنیاهایمان صحبت کنیم و لحظات خوبی را برای همدیگر رقم بزنیم.

اینان عزیزترین دوستان من هستند، هرچند هزاران کیلومتر با من فاصله داشته باشند.

آرزویم این است که همواره کتاب‌خوان‌ترین دوستان و همنشینان نصیبم شوند.

 

پیشنهاد می‌کنم این مطالب را هم بخوانید:

اولین گام تغییر و حرکت به سمت تعالی و بهبود

دلیل اصلی ناامیدی و دلسری ما از پیشرفت در یک زمینه خاص

طراحی روال روزانه آسان‌ترین راه برای دستیابی به موفقیت

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

4 دیدگاه

  1. جالبی موضوع اینجاست که با گسترش شبکه های اجتماعی و کانال های تلگرامی، دیگه بعضی افراد معقوله کتاب رو چیز بیخودی میدونند و استدلالشون اینکه همه چیز رو تو تلگرام نوشته و خرید کتاب کار بیخودی هست!! از دیدگاه همچین آدم هایی صرف هزینه برای خرید کتاب یعنی اشتباه محض!
    و بدی ماجرا وقتیه که نزدیکان آدم دیدگاه خوبی نسبت به کتاب و کتابخونی نداشته باشن که متاسفانه مثل دوست نیست که بتونی تغییرش بدی

    ولی هیچ کدوم از اینها تا حالا دلیل نشده که بیخیال کتاب بشم و حتی برای خریدش بودجه مشخص ماهانه جدا کردم 😉

    1. کاملا درست میگی مهردادجان،
      وقتی که اطرافیان آدم کتابخوان نباشن، شرایط سخت میشه ولی به نظرم به مرور میشه روشون اثر گذاشت و اونارو هم به کتابخوانی علاقمند کرد.
      البته این اقدام تو هم خیلی خوبه و مطمئنا نتیجه ش رو تو زندگیت می‌بینی.
      موفق باشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *