یکی از تفکرات متداول در میان بسیاری از مردم، اعتقاد به کاهش قدرت خلاقیت با افزایش سن است. افراد زیادی با این توجیه دست به کارهای نو نمیزنند و کودکان وکم سنوسالها را خلاقتر از خود میدانند.
البته که قدرت خلاقیت کودکان در صورتی که به درستی مدیریت و هدایت شود و با توجه به نبود پیشزمینههای ذهنی غالب بر ذهن بزرگسالان میتواند قویتر باشد، ولی این سن و سال نیست که باعث کاهش قدرت خلاقیت انسانها میشود بلکه آنچه مانع شکوفایی خلاقیت افراد بزرگسال میشود، آموختهها، مدل ذهنی و نحوه برخورد آنها با مسائل و موضوعات مختلف است.
رابرت گرین در کتاب مهارتهای استادی به این موضوع اشاره میکند و اینگونه توضیح میدهد:
همه ما نیروی خلاق مازادی داریم که میخواهد فعال شود. این هدیه ذهن اولیه ماست که این ظرفیت را نشان میهد. مغز بشر به طور طبیعی خلاق است و پیوسته در جستجوی برقراری اتحاد و ارتباط بین اشیا و افکار ماست. ذهن میخواهد بشکفد، جنبههای جدید دنیا را کشف کند و به ابتکار دست بزند.
شکفتن این نیروی خلاق بزرگترین آرزوی ماست و منشأ پریشانی ما را از بین میبرد. آنچه باعث مرگ نیروی خلاق ما میشود، بالا رفتن سن و سال یا فقدان استعداد نیست، بلکه روحیه و طرز برخورد ماست. ما از اینکه طی دوران دانشاندوزیمان، دانشی اندوختهایم بسیار احساس راحتی میکنیم؛ اما از ایدهها و تلاشهای جدید سرگرمکننده که مستلزم ایجاد این احساس است، واهمه داریم.
برای اینکه فکرمان در برابر انواع مخاطرات انعطافپذیر باشد، باید بتوانیم بعد از شکست خوردن لبخند بزنیم؛ اما ترجیح میدهیم با ایدههایی تکراری و عادتهای قدیمی در تفکراتمان زندگی کنیم. ما برای این امر هزینهای اغراقآمیز پرداخت میکنیم. مغزمان از فقدان چالش و افکار تازه و بکر میمیرد. حوزه کاری ما محدود میشود و تسلطمان بر سرنوشتمان از دست میرود؛ اما ما موجوداتی با امکان تعویض هستیم؛ یعنی، استعداد پنهان درون همه ما به یک اندازه است؛ همان استعدادی که از نیروی فطری سرچشمه میگیرد و در زندگی بروز میکند و برایش مهم نیست که سن ما چقدر است.
همانطور که رابرت گرین اشاره میکند، همه ما به یک اندازه از نیروی خلاق در درون خودمان بهرهمند هستیم ولی آنچه در این میان متفاوت است، نحوه برخورد ما با این نیروهای خلاقانه است.
برای انجام کارهای خلاقانه و شکوفا شدن قدرت خلاقیت باید ذهن و فکر را آزاد گذاشت و دست به کارهای مختلف و متنوع زد و از شکست نهراسید. آنچه باعث مرگ خلاقیت در فکر و ذهن میشود نه بالا رفتن سن و پیری بلکه محدود کردن آن، قالببندی تفکرات و در نهایت پرهیز از هرگونه ریسک و تغییری در زندگی به دلیل ترس از شکست است.
در واقع آنچه با افزایش سن اتفاق میافتد، افزایش محافظهکاری ما و ترسمان از دست زدن به کارها، فعالیتها و افکار جدید است.
ما آنقدر به مسائل و موضوعات آموختهشده قدیمی خودمان اتکا میکنیم و بر این اساس با مشکلات و چالشهای زندگی برخورد تکراری انجام میدهیم که مغز در اثر تکراری شدن عادتها و ایدهها با چالشهای جدیدی مواجه نمیشود بهمرور قدرت خلاقیت محدود شده و دچار مرگ تدریجی میشود.
بنابراین برای داشتن خلاقیت در هر سن و سالی باید هر روز چالشها و مسائل جدیدی برای مغز تعریف کرد و از تغییر و تحول و شکست نترسید.
البته روشهای افزایش خلاقیت و تقویت این نیروی ذاتی، به این موارد محدود نمیشود. در آینده سعی خواهم کرد، مطالب بیشتری در این مورد بنویسم.
شاید دوست داشته باشید این مطالب را هم بخوانید:
تسلط بر افکار شخصی لازمه داشتن خلاقیت و کارایی در زندگی
2 دیدگاه