قبلا در اینجا به نقل از کتاب ذهن فریبکار شما نوشته بودم که افراد باهوش و با آیکیوی بالا لزوماً تصمیمگیران و انتخابکنندگان بهتری نیستند؛ بلکه چنین افرادی بهترین عملکرد را در استدلال و منطقسازی برای تصمیمی که قبلاً گرفتهاند و انتخابی که قبلاً انجام دادهاند، دارند. برای همین هم بعدها هوش هیجانی معرفی شد که افراد با برخورداری از میزان بالای آن میتوانند قدرت تصمیمگیری و انتخاب خیلی بهتری داشته باشند.
اما موضوع دیگری که قصد پرداختن به آن را دارم و اتفاقاً بسیاری از اوقات ما از آن غافل هستیم، مکث کردن و لحظهای تأمل هست که در سنجش هوش معمولاً نادیده گرفته میشود. به این معنا که وقتی سؤالی از ما پرسیده میشود و پاسخش هم بلافاصله به ذهنمان خطور میکند، لحظهای درنگ کنیم و کمی هم به سیستم دو میدان دهیم تا در صورت تأیید او اعلام نظر کنیم.
آنچه بلافاصله بعد از مطرح شدن سؤال به ذهن ما میرسد، پاسخ آماده و بیملاحظهای است که سیستم یک در کمترین زمان ممکن برایمان آماده کرده است. اما آنچه افراد باهوش انجام میدهند، کاستن از سرعت تفکر، به کار گرفتن توجه، جستجو در حافظه برای یافتن دادههای مرتبط، تبدیل پاسخ سریع و خودکار به پاسخ آگاهانه و فکرشده و در نهایت ارزیابی پاسخ شهودی اولیه و یافتن پاسخ نهایی است.
البته که وسعت و گستره جستجوی دادهها و اطلاعات در حافظه توسط سیستم دو در افراد مختلف، متفاوت از همدیگر هست که به نظر میرسد بتوان با تمرین و توجه و تکرار این توانمندی را بهمرور بهبود بخشید.
در واقع اگر به دنبال هوشمندی و دادن پاسخ هوشمندانه به پرسشها هستید، ناچار باید به شکلی آگاهانه و عمدی از سرعت تفکر و پاسخگویی خود بکاهید و تلاش کنید به پاسخهای سطحی و جذاب راضی نشوید و به شهودهای خود شکاکانهتر و نقادانهتر نگاه کرده و آنها را تا حد امکان بر اساس دادههای موجود مورد ارزیابی و اصلاح قرار دهید.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | فکر کردن، بی درنگ و بادرنگ نوشته دنیل کانمن