خود خواهشگر و خود مسئولیتپذیر پیوسته در حال جدل و تلاش برای به کرسی نشاندن خواستههای خویشتن هستند. خود خواهشگر تکتک روزهای هفته و هر روز چندین نوبت هوس بستنی خوردن به سرش میزند ولی خود مسئولیتپذیر تلاش میکند ورزش کردن منظم روزانه را به یک عادت و تعهد دائمی تبدیل کند. خود خواهشگر پیوسته میخواهد سیگار دود کند و خود مسئولیتپذیر در تلاش برای داشتن یک زندگی سالم و به دور از دود و دم است. پس بهترین اقدام برای رسیدن به یک توافق رضایتبخش میان دو طرف چیست؟
ماکس اچ بیزرمن در کتاب مدیران و چالشهای تصمیمگیری پیشنهاد میکند که معیارهای مختلفی را برای مذاکره میان خود خواهشگر و خود مسئولیتپذیر تحمیل کنیم.
نخست، باید از هر دو طرف بخواهیم به تفاهم برسند، زیرا تداوم تعارض منتهی به این میشود که خود مسئولیتپذیر تصمیماتی بگیرد که خود خواهشگر در مرحله عمل آنها را نقض کند.
دوم اینکه راهحلهای مورد توافق باید طوری باشند که هیچ راهحل دیگری نباشد که از دید هر دو به راهحل مورد توافق ترجیح داشته باشد. این راهحل مورد توافق معمولا از خلال بحث و گفتوگو میان خود بر سر موضوعات اساسی ایجاد میشود.
سوم هم اینکه خود مسئولیتپذیر نباید راهحلهایی را دنبال کند که بیرون از حیطه چانهزنی است، یعنی این راهحلها نباید از دید خود خواهشگر نه اکنون و نه در آینده غیرقابلقبول به نظر برسد.
خود مسئولیتپذیر باید این نکته را به خاطر داشته باشد که اگر کسی توافق مذکور را نقض کند، هیچ دادگاهی نیست که بتوان بابت نقض توافق به آن شکایت کرد و خود خواهشگر هر وقت بخواهد میتواند این قرارداد را نقض کند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: