معرفی کتاب | مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری نوشته ماکس اچ بیزرمن و دون ای مور

معرفی کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری نوشته ماکس اچ بیزرمن و دون ای مور

اگر به دنبال یک منبع عالی برای آشنایی با تصمیم‌گیری بر اساس مدل‌های با رویکرد توصیفی هستید، بی‌شک کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری نوشته ماکس اچ بیزرمن و دون ای مور، جزو بهترین‌های این حوزه هست و انتخاب خیلی مناسبی برای رسیدن به این هدف خواهد بود. بیزرمن که از اساتید مطرح دانشکده بازرگانی دانشگاه هاروارد هست، توانسته در کنار همکار خود به‌خوبی مطالب مهم و تعیین‌کننده و همچنین خطاها و سوگیری‌های رایج در تصمیمات مدیران و حتی افراد عادی را در این کتاب مطرح کند.

از آنجایی که بیزرمن علاوه بر تصمیم‌گیری، در زمینه مذاکره هم جزو اساتید شناخته‌شده و صاحب‌نام هست، در فصول انتهایی کتاب به‌خوبی و به شکلی مختصر وارد حوزه مذاکره نیز شده و با تلفیق نکات مرتبط با تصمیم‌گیری و مذاکره، موضوعات و موارد آموزنده و تأثیرگذاری ارائه کرده است.

کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری شامل دوازده فصل است که علاوه بر فصل اول که در آن به مقدمات مرتبط با علم تصمیم‌گیری، پرداخته شده، در فصول دوم تا نهم تمرکز بیشتر بر تصمیم‌گیری فردی بوده و خطاها و سوگیری‌های رایج در این دسته از تصمیمات مورد بررسی قرار گرفته است. محتوای این فصل‌ها صرفاً مختص مدیران سطوح بالای سازمان نیست و می‌تواند برای افراد دیگری که در جایگاه‌های مدیریتی مشغول به کار نیستند هم مفید، کاربردی و مؤثر باشد.

از جمله موضوعاتی که در این فصول مطرح شده می‌توان به بیش‌اطمینانی، سوگیری‌های عمومی، آگاهی محدود، صورت‌بندی و معکوس شدن ترجیحات، نقش انگیزه‌ها و احساسات در تصمیم، نقش تعهدات در تصمیم، انصاف و اخلاق در تصمیم‌گیری و تصمیم‌گیری در زمینه سرمایه‌گذاری اشاره کرد.

در فصول ده و یازده موضوع تصمیم‌گیری و قضاوت در مذاکره مورد بررسی قرار گرفته و مطالب و نکات مهمی در این خصوص مطرح شده است.

در نهایت نویسنده در فصل انتهایی کتاب تلاش کرده تا با جمع‌بندی فصول قبلی، راهکارهایی عملی و کاربردی با هدف بهبود تصمیمات و فرایند تصمیم‌گیری چه در زندگی شخصی و چه در کسب و کارها ارائه دهد.

به نظرم این کتاب در کنار کتاب تفکر، سریع و کند، می‌تواند یک منبع مفید و تأثیرگذار برای آشنایی با خطاها و سوگیری‌های ذهنی و همچنین بهبود مهارت‌های مرتبط با تصمیم‌گیری باشد.

 

بخش‌هایی از کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری

 

اگر ما همگی به اندازه کافی در مورد کیفیت قضاوت‌هایمان فروتن و متواضع بودیم با سهولت بیشتری می‌توانستیم دیدگاه‌های خود را بازبینی و خطاهایمان را اصلاح کنیم اما با وجود شواهد متعدد دال بر خطاهایمان همچنان بر این باوریم که دیدگاه‌ها و قضاوت‌هایمان صحیح است.

* * *

ما افرادی را که اعتماد به نفس دارند متقاعدکننده‌تر از کسانی می‌یابیم که اعتماد به نفس کمتری دارند و در نتیجه آنها را افرادی توانمندتر می‌یابیم و به همین دلیل تمایل داریم آنها را به مناصب مهم و تأثیرگذار ارتقا دهیم. وقتی اعتماد به نفس و توانایی همبستگی مثبتی داشته باشند، این گرایش امری معقول است. اما افراد مشتاق احراز مسئولیت‌های رهبری به‌سرعت به این واقعیت آگاه می‌شوند و می‌آموزند که برای کسب حمایت دیگران باید بیش از دیگر رقبا اعتماد به نفس بروز دهند. در نتیجه، همه رقبا به این نتیجه می‌رسند که بیش از دیگران اعتماد به نفس اظهار کنند.

* * *

برای بسیاری از ما این دیدگاه ساده‌اندیشانه که چشم‌انداز ما تنها چشم‌انداز مشروع است یک پیش‌فرض است. لحاظ‌کردن چشم‌انداز دیگران نیازمند انرژی و توجه است، زیرا نیازمند انتقال ما از دیدگاه راحت و آشنایی که با آن چیزها را نگاه می‌کنیم به چشم‌انداز ناآشنای دیگران است.

* * *

مدیرانی که به ارزیابی عملکرد می‌پردازند معمولاً قربانی قاعده خودساخته در دسترس بودن می‌شوند. از آنجایی که آنها از روی حافظه خود قضاوت می‌کنند، نمونه‌های مشخص و خاص از رفتار یک کارمند (چه مثبت و چه منفی) راحت‌تر از حافظه فراخوانده می‌شوند و به همین دلیل پرتعدادتر از رفتارهای متداول جلوه می‌کنند و از این رو در ارزیابی عملکرد وزن بیشتری می‌یابند. نزدیک بودن یک واقعه به لحاظ زمانی نیز عامل دیگری در همین زمینه است: مدیران در ارزیابی خود وزن بیشتری به عملکرد سه‌ماهه اخیر یک کارمند نسبت به عملکرد نه‌ماهه قبل از آن می‌دهند. حتی وقتی اقدامات دوره اخیر ربط چندانی به کل فعالیت و عملکرد ندارد باز هم همین امر صادق است زیرا در حافظه در دسترس‌تر است.

* * *

بیشتر افراد تصور می‌کنند شانس فرایندی است که خود را اصلاح می‌کند، به این معنی که اگر در یک سمت از حالت تعادل خارج شد، واقعه تصادفی بعدی در جهت مخالف رخ می‌دهد تا به‌نوعی آن را اصلاح کند تا در نهایت نظام به تعادل برسد. آنچه در واقعیت رخ می‌دهد این است که در حین یک فرایند تصادفی هیچ‌گونه انحراف از حالت تعادل اصلاح نمی‌شود، بلکه این انحراف تا حدی تضعیف می‌شود.

* * *

انسان‌ها معمولاً از تأثیر احساسات بر تصمیمات خود آگاه نیستند؛ بنابراین با وجود اینکه متوجه هستیم که در حالت عصبانیت‌ایم، اما ممکن است به‌اشتباه دچار این توهم شویم که این عصبانیت تأثیری بر تصمیمات ما خواهد داشت. حتی خطرناک‌تر اینکه ممکن است به‌اشتباه به این استنتاج برسیم که عصبانیت به‌حق ما نتیجه قضاوت همه‌جانبه ما است.

* * *

تصمیم‌گیرانی که به مجموعه‌ای از اقدامات خاص متعهدند، معمولاً تصمیمات بعدی را در راستای تصمیمات قبلی اتخاذ می‌کنند، تا جایی که دیگر ادامه این کار با معیارهای عقلانی قابل توضیح نیست. نتیجه این کار آن است که منابع موجود را در جهت توجیه اقدامات قبل صرف می‌کنند، فارغ از اینکه تصمیمات قبل درست بوده است یا نه.

* * *

انسان‌ها همان‌گونه درباره سرمایه‌گذاری‌شان تصمیم می‌گیرند که در مورد سفارش شام در یک رستوران چینی عمل می‌کنند، یعنی یک بشقاب از ردیف سبزی، یک بشقاب از مرغ، یک بشقاب از گوشت و غیره. شاید این روشی جالب برای انتخاب غذای موردنظر باشد، اما بهترین استراتژی سرمایه‌گذاری نیست.

* * *

پی‌نوشت: من کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری نوشته ماکس اچ بیزرمن و دون ای مور را با ترجمه آقای علی سرزعیم مطالعه کردم. این کتاب در ایران توسط انتشارات کرگدن منتشر شده است.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

معرفی کتاب | زندگی پنهان ذهن نوشته ماریانو سیگمان

معرفی کتاب | ۲۱ درس برای قرن ۲۱ نوشته یووال نوح هراری

معرفی کتاب | توهم آگاهی نوشته استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *